جدول جو
جدول جو

معنی نهارخوری - جستجوی لغت در جدول جو

نهارخوری
(نَ خوَ / خُ)
سفره خانه. اطاقی که مخصوص صرف غذا است، میان منزلی برای صرف طعام روز. منزل های موقت طول راه برای خوردن نهار و آسایش مدت کوتاه. (یادداشت مؤلف) ، ظرف مسین بزرگ که در و سرپوش مسین دارد ودر آن پلو و چلو کنند برای همراه بردن از منزلی به منزل دیگر در سفر. قابلمۀ بزرگ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناهارخوری
تصویر ناهارخوری
اتاقی که در آن ناهار بخورند، میزی که بر روی آن غذا بخورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنهارخواری
تصویر زنهارخواری
بدعهدی، پیمان شکنی، برای مثال ولیکن بود صحبت زینهاری / نکردند از وفا زنهارخواری (نظامی۲ - ۳۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
(خوَ / خُ)
جای ناهار خوردن.
- اطاق ناهارخوری، اطاقی که مخصوص صرف غذاست اعم از غذای نیم روز یا شبانه.
- میز ناهارخوری، میزی که بر گرد آن نشسته و صرف غذا کنند
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا خوَ خُ)
ضیافت پست و دون، رفتار پست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ خوَ / خُ)
تنهاخواری:
چو دریا مکن خو به تنهاخوری
که تلخ است هرچ آن چو دریا خوری.
نظامی.
رجوع به تنها و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(زِ خوا / خا)
خیانت در امانت. ضد زنهارداری. پیمان شکنی. خلف عهد. خلف وعد. نقض عهد. غدر. بی وفایی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
کلید در ترا دادم به زنهار
یکی این بار زنهارم نگهدار
تو خود دانی که در زنهارداری
نه بس فرخ بود زنهارخواری.
(ویس و رامین).
خود این جست او ز من زنهارداری
نگویی چون کنم زنهارخواری.
(ویس و رامین).
شکرلب گفت از این زنهارخواری
پشیمان شو مکن بی زینهاری.
نظامی.
ولیکن بود صحبت زینهاری
نکردند ازوفا زنهارخواری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نارخو، رجوع به نارخو شود
لغت نامه دهخدا
عمل ناهارخوردن، اطاقی که درآن ناهار (نهار) خورند. یااطاق ناهار خوری: خواهش میکنم بدوبیاباطاق ناهارخوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهار خوری
تصویر نهار خوری
خوردن غذای ظهر. یا اطاق (سالن) نهار خوری (اطاق)
فرهنگ لغت هوشیار
نوروز خونی
فرهنگ گویش مازندرانی
یکباره، ناگهانی بی خبر
فرهنگ گویش مازندرانی