جدول جو
جدول جو

معنی ننهادنی - جستجوی لغت در جدول جو

ننهادنی
(نَ نِ دَ / نَ نَ دَ / نَ دَ)
نانهادنی. نگذاشتنی. مقابل نهادنی. رجوع به نهادنی شود:
پای در این صومعه ننهادنی است
چون بنهی واستده دادنی است.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
نهانی، نهفته، پوشیده، به طور پوشیدهبرای مثال دی عزیزی گفت حافظ می خورد پنهان شراب / ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود (حافظ - ۴۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
نگائیدنی. ناگائیدنی. مقابل گادنی. رجوع به گادنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ دَ / نَ فُ دَ / نَ دَ)
نیفتادنی. مقابل فتادنی. رجوع به فتادنی و افتادنی شود
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ جَ)
نگذاشتن. مقابل نهادن. رجوع به نهادن شود
لغت نامه دهخدا
(نِ/ نَ دَ)
غیرقابل وضع. ناگذاشتنی، که واگذاشتنی نیست. که نتوان بترک آن گفت
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل آهاردنی. رجوع به ناآهاردنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مقابل زادنی. رجوع به زادنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ندادنی. که دادنی نیست. که نباید آن را داد. که تسلیم کردنی نیست. مقابل دادنی. رجوع به دادنی شود
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ دَ)
که ازدر نهادن است. قابل نهادن. رجوع به نهادن شود، لایق ذخیره کردن. آنکه یخنی کردن آن لازم آید. (یادداشت مؤلف). رجوع به نهادن شود، مقررکردنی. تعیین کردنی: اکنون اگر خداوند مسعود بیند این ولایت بر بنده عیسی نگاهدارد و بنهد آنچه نهادنی باشد. (تاریخ بیهقی ص 242). آنچه گفتنی و نهادنی بوده بنهادند و بگفتند. (تاریخ بیهقی ص 395). بدان وقت که امیر محمود از گرگان قصد ری کرد میان امیران مسعود و محمد مواضعتی که نهادنی بود بنهاد. (تاریخ بیهقی ص 126)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مقابل نهادن. رجوع به نهادن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نادادنی
تصویر نادادنی
آنچه که شایسته دادن نیست تسلیم نکردنی مقابل دادنی
فرهنگ لغت هوشیار
نهفته نهانی پوشیده مستور مخفی غیب مقابل پیدا آشکار، مخفیانه در خفا، سرار (در احوال ماه) (التفهیم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ننهاده
تصویر ننهاده
تعیین ناشده، نگذاشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهادگی
تصویر نهادگی
عمل نهان، لباسی که در روزهای عید و مهمانی و ملاقت بزرگان پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
نهفته، نهانی، پوشیده، مخفی، مقابل پیدا، آشکار، مخفیانه، در خفا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
مخفیانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
Furtive, Furtively, Secretively, Stealth
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
furtif, furtivement, secrètement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
heimelijk, stiekem, sluipend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
몰래 , 비밀스럽게 , 은밀한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
ひそかな , こっそりと , 秘密に , 忍び寄る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
סודי , בסתר , בסודיות , סמוי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
गुप्त , गुपचुप तरीके से , गुप्त रूप से , गुप्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
tersembunyi, dengan diam-diam, secara diam-diam, diam-diam
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
ลับ , แอบ , อย่างลับๆ , ลับ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
скрытный , тайно , скрытный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
heimlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
furtivo, furtivamente, secretamente, sigiloso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
furtivo, furtivamente, segretamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
furtivo, furtivamente, secretamente, sorrateiro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
秘密的 , 偷偷地 , 秘密地 , 隐秘的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
ukradkowy, potajemnie, sekretne, skryty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
таємний , потайки , таємно , прихований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پنهانی
تصویر پنهانی
gizli, gizlice
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی