جدول جو
جدول جو

معنی ننر - جستجوی لغت در جدول جو

ننر
کسی که بی جهت خود را نزد دیگران عزیز کند، لوس
تصویری از ننر
تصویر ننر
فرهنگ فارسی عمید
ننر
(نُ نُ)
در تداول، لوس.
- بچۀ ننر، بچۀ لوس که بسیار بدو مهربانی شده و ازاین رو فاسد بار آمده است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ننر
لوس، فاسد بار آمده
تصویری از ننر
تصویر ننر
فرهنگ لغت هوشیار
ننر
((نُ نُ))
لوس، زیاده از حد عزیز داشته شده
تصویری از ننر
تصویر ننر
فرهنگ فارسی معین
ننر
بی مزه، لوس، بی ادب، بی تربیت
متضاد: مودب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نصر
تصویر نصر
(پسرانه)
یاری، مدد، پیروزی، ظفر، نام سوره ای در قرآن کریم، نام یکی از پادشاهان سامانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیر
تصویر نیر
(دخترانه)
روشن، منور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نور
تصویر نور
(دخترانه)
روشنایی، فروغ، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نشر
تصویر نشر
چاپ و انتشار مکتوبات، انتشاراتی مثلاً نشر اشجع، پراکنده ساختن خبر، زنده کردن، زنده کردن مردگان در روز قیامت، وزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسر
تصویر نسر
محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نسا، نسار،
سایه بان، برای مثال دور ماند از سرای خویش و تبار / نسری ساخت بر سر کهسار (رودکی - ۵۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهر
تصویر نهر
مفرد واژۀ انهار، جوی، رودخانه، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقر
تصویر نقر
کنده کاری و نقاشی کردن بر روی چیزی، در موسیقی با انگشت بر سازهای موسیقی نواختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکر
تصویر نکر
دها، زیرکی، امر منکر، زشت و بد، کار دشوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ننگ
تصویر ننگ
احساس حقارت از انجام عملی ناشایست، شرمساری، موجب شرمساری و سرافکندگی، کنایه از زشتی، رسوایی، بی آبرویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیر
تصویر نیر
روشنایی دهنده، درخشان، نور دهنده
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، جرم، نجم، تارا، کوکبه، نجمه، کوکب، اختر، ستار، استاره
نیر اعظم: کنایه از خورشید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نور
تصویر نور
شکوفه، غنچه، شکوفۀ سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمر
تصویر نمر
پلنگ، حیوانی گوشت خوار و قوی جثه از تیرۀ گربه سانان، نظیر شیر و ببر و بسیار چابک و درنده. پوستش سفید و دارای خال های سیاه. در کوه های آسیا و افریقا زندگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفر
تصویر نفر
واحد شمارش انسان، یک شخص، گروه مردم، واحد شمارش شتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نار
تصویر نار
انار
آتش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، تش، آذر، برزین، انیسه، مخ، ورزم، وراغ، اخگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نور
تصویر نور
روشنایی، تابش، فروغ، فروز مثلاً نور چراغ، نور آفتاب
کنایه از توانایی دیدن
کنایه از رونق،
بیست و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۶۴ آیه،
نور اسپهبد: فره کیانی، نفس ناطقه، روح انسانی
نور اسفهبد: فره کیانی، نفس ناطقه، روح انسانی، نور اسپهبد
نور بصر: روشنایی چشم، قدرت بینایی، کنایه از فرزند عزیز، کنایه از شخص عزیز، نور دیده
نور چشم: روشنایی چشم، قدرت بینایی، کنایه از فرزند عزیز، کنایه از شخص عزیز، نور دیده
نور دیده: روشنایی چشم، قدرت بینایی، کنایه از فرزند عزیز، کنایه از شخص عزیز
نور رستگاری: چراغ یا مشعلی که قایق ها و کشتی های کوچک هنگام خطر غرق شدن روشن می کنند تا قایق ها و کشتی های دیگر به کمک آن ها بشتابند، برای مثال در جبین این کشتی نور رستگاری نیست / یا بلا از او دور است یا کرانه نزدیک است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظر
تصویر نظر
عقیده، رای، نگاه کردن، نگریستن، دید، بینایی، فکر، اندیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنر
تصویر فنر
وسیله ای فلزی به شکل تیغه، نوار یا میلۀ پیچیده شده که قوۀ ارتجاعی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصر
تصویر نصر
یاری کردن، یاری، یاری کننده، صد ودهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳ آیه، إذا جاء، تودیع
فرهنگ فارسی عمید
(غَ لَ خوا / خا دَ)
در تداول، لوس شدن. خود را لوس کردن. بی مزگی نمودن
لغت نامه دهخدا
(نُ نُ)
درتداول، لوسی. بد و ازخودراضی بار آمدن. ننر بودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنر
تصویر سنر
بدخوئی، سرکشی، خودسری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنر
تصویر خنر
جمع خانر، دوستان ناب یاران یکدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنر
تصویر زنر
کستی نهادن، پر کردن آوند را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انر
تصویر انر
زشت بد مهیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نور
تصویر نور
فروغ، شید، روشنایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نثر
تصویر نثر
دیپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نظر
تصویر نظر
دیدگاه، نگر، نگرش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفر
تصویر نفر
تن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ننگ
تصویر ننگ
عار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگر
تصویر نگر
نظر
فرهنگ واژه فارسی سره