محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نسا، نسار، سایه بان، برای مثال دور ماند از سرای خویش و تبار / نسری ساخت بر سر کهسار (رودکی - ۵۴۵)
محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نَسا، نَسار، سایه بان، برای مِثال دور ماند از سرای خویش و تبار / نسری ساخت بر سر کهسار (رودکی - ۵۴۵)
روشنایی دهنده، درخشان، نور دهنده ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، جرم، نجم، تارا، کوکبه، نجمه، کوکب، اختر، ستار، استاره نیر اعظم: کنایه از خورشید
روشنایی دهنده، درخشان، نور دهنده سِتارِه، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، جِرم، نَجم، تارا، کُوکَبِه، نَجمِه، کُوکَب، اَختَر، سِتار، اِستارِه نیر اعظم: کنایه از خورشید
پلنگ، حیوانی گوشت خوار و قوی جثه از تیرۀ گربه سانان، نظیر شیر و ببر و بسیار چابک و درنده. پوستش سفید و دارای خال های سیاه. در کوه های آسیا و افریقا زندگی می کند
پلنگ، حیوانی گوشت خوار و قوی جثه از تیرۀ گربه سانان، نظیر شیر و ببر و بسیار چابک و درنده. پوستش سفید و دارای خال های سیاه. در کوه های آسیا و افریقا زندگی می کند
روشنایی، تابش، فروغ، فروز مثلاً نور چراغ، نور آفتاب کنایه از توانایی دیدن کنایه از رونق، بیست و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۶۴ آیه، نور اسپهبد: فره کیانی، نفس ناطقه، روح انسانی نور اسفهبد: فره کیانی، نفس ناطقه، روح انسانی، نور اسپهبد نور بصر: روشنایی چشم، قدرت بینایی، کنایه از فرزند عزیز، کنایه از شخص عزیز، نور دیده نور چشم: روشنایی چشم، قدرت بینایی، کنایه از فرزند عزیز، کنایه از شخص عزیز، نور دیده نور دیده: روشنایی چشم، قدرت بینایی، کنایه از فرزند عزیز، کنایه از شخص عزیز نور رستگاری: چراغ یا مشعلی که قایق ها و کشتی های کوچک هنگام خطر غرق شدن روشن می کنند تا قایق ها و کشتی های دیگر به کمک آن ها بشتابند، برای مثال در جبین این کشتی نور رستگاری نیست / یا بلا از او دور است یا کرانه نزدیک است
روشنایی، تابش، فروغ، فروز مثلاً نور چراغ، نور آفتاب کنایه از توانایی دیدن کنایه از رونق، بیست و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۶۴ آیه، نور اسپهبد: فره کیانی، نفس ناطقه، روح انسانی نور اسفهبد: فره کیانی، نفس ناطقه، روح انسانی، نور اسپهبد نور بصر: روشنایی چشم، قدرت بینایی، کنایه از فرزند عزیز، کنایه از شخص عزیز، نور دیده نور چشم: روشنایی چشم، قدرت بینایی، کنایه از فرزند عزیز، کنایه از شخص عزیز، نور دیده نور دیده: روشنایی چشم، قدرت بینایی، کنایه از فرزند عزیز، کنایه از شخص عزیز نور رستگاری: چراغ یا مشعلی که قایق ها و کشتی های کوچک هنگام خطر غرق شدن روشن می کنند تا قایق ها و کشتی های دیگر به کمک آن ها بشتابند، برای مِثال در جبین این کشتی نور رستگاری نیست / یا بلا از او دور است یا کرانه نزدیک است