جدول جو
جدول جو

معنی نمکزی - جستجوی لغت در جدول جو

نمکزی
نوعی حلوا که با آرد و شکر طبخ کنند و مغز گردو و بادام و پسته در آن بریزند
فرهنگ فارسی عمید
نمکزی
(نَ مَ)
حلوائی است که آن را از آرد و شکر با عسل و دوشاب پزند و مغز گردکان و بادام و پسته و امثال آن داخل کنندو قند سوده و مشک و گلاب بر آن پاشند و خورند و بعضی گویند میوه های خشک شده داخل کنند. (برهان قاطع). و رجوع به رشیدی و آنندراج و انجمن آرا شود:
آتشین رویم ز حلوای شکر
وز نمکزی می رود دودم به سر.
بسحاق.
کاینک از صحن حلاوات برون می آید
کاک و فرنی و نمکزی ز بر شیرین کار.
بسحاق
لغت نامه دهخدا
نمکزی
حلوایی است که آنرا از آرد و شکر با عسل و دوشاب پزند و مغز گردو و بادام و پسته و غیره در آن داخل کنند و قند سوده و مشک و گلاب بر آن پاشند و خورند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نمکی
تصویر نمکی
بانمک، نمک دار مثلاً غذای نمکی، کنایه از ملیح، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
منسوب به نماز. (ناظم الاطباء)، آنچه مربوط به نماز است. (فرهنگ فارسی معین)، شخص نمازگزارنده و آنکه پیوسته نماز می گزارد. (ناظم الاطباء). اهل نماز و طاعت. مؤمن. مقدس:
خصیۀ مرد نمازی باشد این.
مولوی.
، پاک. پاکیزه. لایق و سزاوار نمازگزارنده. (ناظم الاطباء). طاهر. شسته. پاک. قابل نماز خواندن با آن. (فرهنگ فارسی معین). مطهر. پاک. (یادداشت مؤلف) :
چون نمازی و چون حلال بود (جامۀ ژنده)
آن مرا جوشن جلال بود.
سنائی (از فرهنگ فارسی معین).
ز شبنم سبزه نورس نمازی
به هم چون دایه و کودک به بازی.
ملاطغرا (از آنندراج).
، درست. صحیح. (یادداشت مؤلف) :
توئی نماز مرا قبله و اگر از من
جزاین سخن شنوی آن سخن نمازی نیست.
امیرحسن دهلوی (از آنندراج).
چون نیست نماز من آلوده نمازی
در میکده زآن کم نشود سوزوگدازم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
منسوب به نمک، نمک فروش، نمک زده. نمک دار، ملیح. باملاحت. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
منسوب به نماز آنچه مربوط به نماز است، نمازگزار: صافات... فرشتگان... صف بسته مانندنمازیان، طاهر شسته پاک (قابل نماز خواندن با آن) : دید وقتی یکی پراگنده زنده ای زیر جامه ژنده گفت: این جامه سخت خلقانست گفت: هست آن من چنین زانست... چون نمازی و چون حلال بود آن مرا جوشن جلال بود. (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به نمک: نمک زده نمکدار، با ملاحتملیح (بیشتر در مورد زنان و دختران و کودکان بکار رود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمازی
تصویر نمازی
نماز گزارنده، پاک، پاکیزه
فرهنگ فارسی معین
شور، نمکدار، نمک سود، نمکین
متضاد: بی نمک
فرهنگ واژه مترادف متضاد