- نماینده
- آژان، وکیل، اکسپوزان
معنی نماینده - جستجوی لغت در جدول جو
- نماینده
- نشان دهنده، وکیل مباشر (ازطرف کسی)، کارگزار، وکیل مجلس (شوری سنا)، نشانه علامت، نماینده هر عدد عبارتست از تعداد دفعاتی که آن عدد باید در خود ضرب شود چون (بتوان دو 5) 2- مبین تعداد دفعاتی است که باید 5 در خود ضرب شود نما، آژان (مامور) بانک در شهرهای دیگر. یا نماینده سیاسی. کسی از طرف دولت متبوع خود در کشور دیگر ماموریت سیاسی دارد و آن شامل سفیران وزیران مختار و کارگزاران است
- نماینده ((نُ یا نَ یَ دِ))
- نشان دهنده، وکیل مردم در مجلس، کسی که از طرف کس دیگر برای مذاکره در امری یا انجام کاری معین شده باشد
- نماینده
- نشان دهنده، در علوم سیاسی کسی که از طرف کس دیگر برای مذاکره در امری یا انجام دادن کاری معین شده باشد، وکیل، نایب، علامت، نشانه
- نماینده
- Agent, Representative
- نماینده
- agente, representativo
- نماینده
- agent, reprezentatywny
- نماینده
- агент , представительский
- نماینده
- агент , представницький
- نماینده
- agent, representatief
- نماینده
- Vertreter, repräsentativ
- نماینده
- agente, representativo
- نماینده
- agent, représentatif
- نماینده
- agente, rappresentativo
- نماینده
- एजेंट , प्रतिनिधि
- نماینده
- এজেন্ট , প্রতিনিধিত্বকারী
- نماینده
- agen, representatif
- نماینده
- ajan, temsilci
- نماینده
- 대리인 , 대표적인
- نماینده
- wakala, mjumbe
- نماینده
- 代理人 , 代表的
- نماینده
- 代理人 , 代表的な
- نماینده
- סוכן , מייצג
- نماینده
- ตัวแทน , ตัวแทน
- نماینده
- وكيلٌ , ممثّلٌ
- نماینده
- ایجنٹ , نمائندہ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تهیه کننده
سازنده و آراینده، به رشته کشنده
امکانات
اکسپریمانتاتور
آژانس، وکالت
ورم کرده باد کرده آماهنده
آنکه آلاید