جدول جو
جدول جو

معنی نمایشگر - جستجوی لغت در جدول جو

نمایشگر
(نُ / نِ / نَ یِ گَ)
نمایش دهنده، بازیگر تآتر. هنرپیشه
لغت نامه دهخدا
نمایشگر
عرضٌ
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به عربی
نمایشگر
Exhibitor
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نمایشگر
exposant
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نمایشگر
monyesho
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نمایشگر
espositore
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نمایشگر
expositor
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نمایشگر
wystawca
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به لهستانی
نمایشگر
экспонент
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به روسی
نمایشگر
експонент
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نمایشگر
exposant
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به هلندی
نمایشگر
Aussteller
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به آلمانی
نمایشگر
प्रदर्शक
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به هندی
نمایشگر
展览者
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به چینی
نمایشگر
প্রদর্শক
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به بنگالی
نمایشگر
peserta pameran
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نمایشگر
sergileyici
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نمایشگر
전시자
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به کره ای
نمایشگر
نمائش کنندہ
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به اردو
نمایشگر
ผู้แสดง
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به تایلندی
نمایشگر
מציג
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به عبری
نمایشگر
expositor
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نمایشگر
出展者
تصویری از نمایشگر
تصویر نمایشگر
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حمایتگر
تصویر حمایتگر
نگهبان، پشتیبان، حمایت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیمایشگر
تصویر پیمایشگر
اندازه گیرنده، مساحت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزمایشگر
تصویر آزمایشگر
آزماینده، آزمایش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیایشگر
تصویر نیایشگر
نیایش کننده، ستایش کننده
فرهنگ فارسی عمید
(نُ / نِ / نَ یِ گَهْ)
نمایشگاه. رجوع به نمایشگاه شود
لغت نامه دهخدا
(یِ گَ)
نیایش کن. دعاگو. دعاکن. ستایشگر:
بدو گفت ما بندگان توایم
نیایشگر پاک جان توایم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیمایشگر
تصویر پیمایشگر
اندازه گیر، مساح، مهندس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستایشگر
تصویر ستایشگر
آنکه کسی را بستاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندایشگر
تصویر اندایشگر
استاد گچ کار، انداییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزمایشگر
تصویر آزمایشگر
ممتحن، آزماینده، مجرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرایشگر
تصویر آرایشگر
آنکه آرایش کند آراینده سلمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستایشگر
تصویر ستایشگر
مداح
فرهنگ واژه فارسی سره