دهی است از دهستان گورگ سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد، در 25هزارگزی شمال سردشت در منطقۀ کوهستانی جنگلی معتدل هوائی واقع است و 183 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان گورگ سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد، در 25هزارگزی شمال سردشت در منطقۀ کوهستانی جنگلی معتدل هوائی واقع است و 183 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، نوشه، تربسه، قزح، ترسه، تربیسه، رخش، کلکم، اغلیسون، سویسه، آژفنداک، آلیسا، سدکیس، سرویسه، تویه، آزفنداک، توبه، سرگیس، درونه، نوس، تیراژه، شدکیس، کرکم، ایرسا، قوس و قزح، سرکیس، تیراژی، آدینده، آفنداک برای مثال از باد کشت بینی چون آب موج موج / وز نوسه ابر بینی چون جزع رنگ رنگ (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۷)
رَنگین کَمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، نوشَه، تَربَسِه، قُزَح، تُرسِه، تربیسِه، رَخش، کَلکَم، اِغلیسون، سَویسِه، آژفَنداک، آلیسا، سَدکیس، سَرویسِه، تویِه، آزفَنداک، توبِه، سَرگیس، دُرونِه، نوس، تیراژِه، شَدکیس، کَرکَم، ایرسا، قُوس و قَزَح، سِرکیس، تیراژی، آدیندِه، آفَنداک برای مِثال از باد کشت بینی چون آب موج موج / وز نوسه ابر بینی چون جزع رنگ رنگ (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۷)
قوس قزح. (از لغت فرس اسدی) (رشیدی) (برهان قاطع) (صحاح الفرس) (آنندراج) (انجمن آرا). نوس. (انجمن آرا) (رشیدی) (جهانگیری). نوشه. (برهان قاطع) : از باد کشت بینی چون آب موج موج وز نوسه ابر بینی چون جزع رنگ رنگ. خسروانی (از فرهنگ اسدی ص 441). که را یارای آن باشد که روزی کند تشبیه درگاهت به نوسه ؟ شمس فخری. و نیز رجوع به نوس شود
قوس قزح. (از لغت فرس اسدی) (رشیدی) (برهان قاطع) (صحاح الفرس) (آنندراج) (انجمن آرا). نوس. (انجمن آرا) (رشیدی) (جهانگیری). نوشه. (برهان قاطع) : از باد کشت بینی چون آب موج موج وز نوسه ابر بینی چون جزع رنگ رنگ. خسروانی (از فرهنگ اسدی ص 441). که را یارای آن باشد که روزی کند تشبیه درگاهت به نوسه ؟ شمس فخری. و نیز رجوع به نوس شود
تسکین دل شکسته دادن. نغوشه. (برهان قاطع) : صدر بزرگوار چو آن ظلم وی بدید زن را نغوسه داد و به دل با فراغ کرد. سوزنی. ، دل کسی را از واهمه شکستن. نغوشه. (برهان قاطع) ، گوش فراداشتن که بفهمد چه گوید. (رشیدی). رجوع به نغوشه شود
تسکین دل شکسته دادن. نغوشه. (برهان قاطع) : صدر بزرگوار چو آن ظلم وی بدید زن را نغوسه داد و به دل با فراغ کرد. سوزنی. ، دل کسی را از واهمه شکستن. نغوشه. (برهان قاطع) ، گوش فراداشتن که بفهمد چه گوید. (رشیدی). رجوع به نغوشه شود
چربی با بوی عرق که در سر پیدا شود. (یادداشت مؤلف). دسومه سهکه تظهر فی الرأس. (بحر الجواهر). در تحفۀ حکیم مؤمن ذیل ’نموس’ جمع نمس که ’حیوانی است به قدر شغال... و سر او کم موی و بسیار چرب و مظنۀ آن می شود که تدهیم کرده باشند’ آرد: ’و نموسه که علتی است در سر بنابر شرکت این صفت مسمی به این اسم است’
چربی با بوی عرق که در سر پیدا شود. (یادداشت مؤلف). دسومه سهکه تظهر فی الرأس. (بحر الجواهر). در تحفۀ حکیم مؤمن ذیل ’نموس’ جمع نمس که ’حیوانی است به قدر شغال... و سر او کم موی و بسیار چرب و مظنۀ آن می شود که تدهیم کرده باشند’ آرد: ’و نموسه که علتی است در سر بنابر شرکت این صفت مسمی به این اسم است’
غلاف خوشۀ خرما و غلاف دانۀ خرما را گویند. (برهان) (آنندراج) (از شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء) ، تیشۀ درودگری را هم گفته اند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیشۀ درودگری را نیز در برهان بیان کرده و در فرهنگ ندیدم. (انجمن آرا)
غلاف خوشۀ خرما و غلاف دانۀ خرما را گویند. (برهان) (آنندراج) (از شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء) ، تیشۀ درودگری را هم گفته اند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیشۀ درودگری را نیز در برهان بیان کرده و در فرهنگ ندیدم. (انجمن آرا)
مخفف تلواسه است که اضطراب و بیقراری و اندوه باشد. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا) (از غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) : کامم از تلوسۀ مرگ لبالب تلخ است شربت آب ز هر دیده ببارید مرا. امیرخسرو (از فرهنگ جهانگیری). اما در غیر شعر خسرودر کلام قدما دیده نشد. (فرهنگ رشیدی)
مخفف تلواسه است که اضطراب و بیقراری و اندوه باشد. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا) (از غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) : کامم از تلوسۀ مرگ لبالب تلخ است شربت آب ز هر دیده ببارید مرا. امیرخسرو (از فرهنگ جهانگیری). اما در غیر شعر خسرودر کلام قدما دیده نشد. (فرهنگ رشیدی)
غلاف کارد و شمشیر و امثال آن را گویند. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (از شرفنامۀ منیری). غلاف. (انجمن آرا) : خیال غمزه ات ازبسکه در دلم بخلید دلم تلوسۀ شمشیر آبدار تو گشت. شجاعی (از فرهنگ جهانگیری)
غلاف کارد و شمشیر و امثال آن را گویند. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (از شرفنامۀ منیری). غلاف. (انجمن آرا) : خیال غمزه ات ازبسکه در دلم بخلید دلم تلوسۀ شمشیر آبدار تو گشت. شجاعی (از فرهنگ جهانگیری)
قوس قزح رنگین کمان. توضیح در لغت فرس چاپ هرن ص 44 بیت ذیل از خسروانی آمده: (ازباد روی خوید چو آنست موج موج و زنوس پشت ابر چو چرغست رنگ رنگ) در لغت فرس چاپ اقبال ص 441 همین بیت ذیل (نوسه) بدین صورت آمده: (از باد کشت بینی چون آب موج موج وز نوسه ابر بینی چون جزع (جرغ) رنگ رنگ) رشیدی و برهان (نوس) و (نوسه) هر دو را آورده اند
قوس قزح رنگین کمان. توضیح در لغت فرس چاپ هرن ص 44 بیت ذیل از خسروانی آمده: (ازباد روی خوید چو آنست موج موج و زنوس پشت ابر چو چرغست رنگ رنگ) در لغت فرس چاپ اقبال ص 441 همین بیت ذیل (نوسه) بدین صورت آمده: (از باد کشت بینی چون آب موج موج وز نوسه ابر بینی چون جزع (جرغ) رنگ رنگ) رشیدی و برهان (نوس) و (نوسه) هر دو را آورده اند