- نقیب
- بزرگ، سرپرست، ضامن و رئیس قوم، مهتر قوم
معنی نقیب - جستجوی لغت در جدول جو
- نقیب
- سالار، مهتر و بزرگتر قوم، سردسته و رئیس
- نقیب ((نَ))
- پیشوا، رییس، مهتر قوم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خردمندی، توانایی در ادارۀ امور
نقیبت در فارسی مونث نقیب و روان (نفس)، خرد، سکالش، کار، سرشت
نفس، عقل خرد، طبیعت، نفاذرای: قحط و تنگی نواحی از یمن نقیبت او برخص و فراخی مبدل شده
کاوش، زمین کاوی
هماورد، همرزم
آزاده، بزرگوار، پاکزاد، نیک نهاد، پاک نهاد
جانشین
نگهبان، حارس، حافظ، پاسبان
سرخ سیر از رنگ ها
بهره، حظ، بخت و اقبال
نقب زننده،، کاوش کننده
اصیل، شریف، خوش گوهر، گرامی
ضد و مخالف و واژگونۀ چیزی، مخالف
بانگ کردن زاغ یا کلاغ، صدای کلاغ
صوت، بانگ، کنده کاری در سنگ یا چوب، فرورفتگی یا شکاف روی هستۀ خرما، اصل و تبار مرد، کم
نقیر و قطمیر: کم و بیش، کنایه از همه چیز، کنایه از همراه با تفضیل
نقیر و قطمیر: کم و بیش، کنایه از همه چیز، کنایه از همراه با تفضیل
آنکه پس از دیگری می آید، ازپی آینده، چیزی که پس از چیز دیگر باشد، دنبال، دنباله
شرابی که از مویز درست کنند، آب سرد و گوارا
زمین پست و سرازیر، پست، پستی، سرازیری، پایین
کسی که به نیابت دیگری کاری انجام بدهد، جانشین
آنکه می خواهد از کسی پیشی گیرد، آنکه با کسی رقابت می کند، جمع رقیبان، هر یک از دو نفری که به یک نفر عشق می روزند، نگهبان، پاسبان، محافظ
فریاد بلند برای ترساندن، تشر، ترس، بیم، هراس، تشویش، اضطراب، نگرانی
گزند، آسیب، قهر
تندی، خشم
مهلکه، معرکه
در موسیقی گوشه ای در آواز افشاری و دستگاه های ماهور و نوا
نهیب زدن: با زبان به کسی حمله کردن و تشر زدن
گزند، آسیب، قهر
تندی، خشم
مهلکه، معرکه
در موسیقی گوشه ای در آواز افشاری و دستگاه های ماهور و نوا
نهیب زدن: با زبان به کسی حمله کردن و تشر زدن
نقب ها، سوراخ ها و راههای باریک در زیر زمین، جمع واژۀ نقب
از پی آینده
تاک پیراسته، گروه انبوه، ابر انبوه
جانشین، خلیفه، گماشته، وکیل، قائم مقام
اصیل، گرامی
صاحب نژاد، شعر عاشقانه
پستی، فرود، ضدفراز، سرازیری
بانگ زاغ بانگ کلاغ و زاغ: و چون روزگار چنانک عادت اوست نعیب غراب بسمع احباب رساند
حظ و بهره، قسمت، سهم