معنی نقریس - جستجوی لغت در جدول جو

نقریس

لغت نامه دهخدا

ورم، آماس و درد شدید که غالباً در اثر پرخوری و حرکت نکردن و اختلال عمل کبد و بالا رفتن اسید اوریک خون و جمع شدن املاح در مفصل انگشت پا تولید می شود

فرهنگ فارسی عمید

عنقریس

نوعی ماهی دریا. (از دزی)

لغت نامه دهخدا

تقریس

(تَ بَعْ عُ)

خنک ساختن و آب فسرانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : قرسه البرد و اقرسه، اشتد علیه حتی لایستطیع ان یعمل بیده شیئاً من شدته... (اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

نخریس

(دَ / دِ)

نخ ریسنده. ریسندۀ نخ. نخ تاب. نخاخ. که از پنبه و پشم و جز آن نخ سازد

لغت نامه دهخدا

نبریس

(نَ)

حاذق متبصر. (از معجم متن اللغه) (المنجد). زیرک شناسا به چیزی

لغت نامه دهخدا

قریس

(قُ رَ)

دهی از دهستان فرورق بخش حومه شهرستان خوی واقع در 31 هزارگزی شمال باختری خوی و 4500 گزی جنوب باختری شوسۀ خوی به سیه چشمه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 437 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)

لغت نامه دهخدا

قریس

(قَ)

قارس. (منتهی الارب). سرمای سخت و فسرده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، جامد، یخ زده: اصبح الماء قریساً. (اقرب الموارد) ، دیرینه از هر چیزی. رجوع به قارس شود، سمک قریس، ماهی پخته صباغ در آن کرده بگذارند چندان که فسرده و بسته شود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)

لغت نامه دهخدا

نقری

(نَ قَ را)

عیب. غیبت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عیب. (اقرب الموارد). اسم است از نقر. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه).
- بنات نقری، آن زنان که عیب کنند هر که را بر ایشان گذرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). گویند:مر بی علی بنی نظری و لاتمر بی علی بنات نقری.
، مهمانی خاص. (مهذب الاسماء). دعوت بعضی دون بعضی. (ناظم الاطباء). دعوت خاص، مقابل جفلی که دعوت عام است. (از المنجد) (از اقرب الموارد) : دعوتهم النقری، دعوت خاصی کردم ایشان را یعنی خواندم بعضی را. (از منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

تقریس

خنک کردن آب

فرهنگ لغت هوشیار

نقرس

ورمی است در مفاصل با درد، درد پای

فرهنگ لغت هوشیار

نقرس

((نِ رِ))

مرضی است مزمن و غالباً ارثی که به شکل التهاب مفصل شست پا به طور ناگهانی بروز می کند، داءالملوک

فرهنگ فارسی معین

نقرس

التهاب مفصل، دردپا

فرهنگ واژه مترادف متضاد

معنی نقریس - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما