جدول جو
جدول جو

معنی نقدش - جستجوی لغت در جدول جو

نقدش
(نَ عَ)
دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور. در 12هزارگزی مشرق نیشابور، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 289 تن سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. و محصولش غلات است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی گل و بوته که با رشته های زری یا نقره ای بر روی پارچه می دوزند، نوعی رشتۀ زری یا نقره ای از نوع گلابتون که در یراق دوزی و نقده دوزی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
کسی که صورت کسی یا چیزی را بر روی کاغذ یا چیز دیگر نقش کند، صورتگر، چهره پرداز، کارگری که در و دیوار ابنیه را رنگ آمیزی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقوش
تصویر نقوش
نقش ها، تصویرها، شکل ها، کاراکترها، کارکردها، جمع واژۀ نقش
فرهنگ فارسی عمید
پیسگی پیشکی منسوب به نقد: آنچه که بوجه نقد و رایج پرداخته شود: جوایز نقدی، آنچه که بهایش فی المجلس پرداخته شود: معامله نقدی
فرهنگ لغت هوشیار
زیره رومی از گیاهان نادرست گویی نادرست نویسی نغزه گل و بوته ای که با نخ مخصوص ابریشمی زری یا نقره یی بر روی پارچه های گرانبها می انداختند نوعی رشته فلزی نوار مانند و بسیار باریک از نوع گلابتون وسایررشته های درخشان و زینتی که در یراق بافی و علاقه بندی و غیره بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
پیشکی پیشا دست، هم اکنون همین دم بنقد بوسیله وجه نقد: دین خود را نقدا ادا کرد، فعلا الحال فی الحال: نقدا از اجرای آن منصرفم، فورا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
نگارگر، صانع نقش، صورتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقیش
تصویر نقیش
نگاشته، رنگارنگ، ستیزنده، جستارنده، همتا، کالای پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقوش
تصویر نقوش
جمع نقش، نگاره ها جمع نقش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
((نَ قّ))
صورتگر، چهره پرداز، کسی که در و دیوار و جز آن را رنگ می کند، رنگ کار
فرهنگ فارسی معین
((نَ دِ یا دَ))
گل و بوته ای که با نخ مخصوص ابریشمی زری یا نقره ای روی پارچه های گرانبها می انداختند، نوعی رشته فلزی نوار مانند وبسیار باریک از نوع گلابتون و سایر رشته های درخشان و زینتی که در یراق بافی و علاقه بندی و غیره به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقوش
تصویر نقوش
((نُ))
جمع نقش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
نگارگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
Painter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
peintre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
pelukis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
จิตรกร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
צוֹבֵעַ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
画家
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
画家
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
mchoraji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
화가
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
художник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
চিত্রশিল্পী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
चित्रकार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
pittore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
pintor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
Maler
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
schilder
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
художник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
malarz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
pintor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
مصور
دیکشنری فارسی به اردو