جدول جو
جدول جو

معنی نقایض - جستجوی لغت در جدول جو

نقایض
(نَ یِ)
نقائض. جمع واژۀ نقیضه. رجوع به نقیضه و نقائض شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نقایص
تصویر نقایص
نقیصه ها، خوی ها و عادات زشت، خصلتهای بد، عیب ها، جمع واژۀ نقیصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقیض
تصویر نقیض
ضد و مخالف و واژگونۀ چیزی، مخالف
فرهنگ فارسی عمید
(نَ یَ)
پاکیزگی. (ناظم الاطباء). نقایه. رجوع به نقایه شود
لغت نامه دهخدا
(نَقْ قا)
بار گران که پشت را لاغر گرداند یاگران سازد چنانکه آواز برآید از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، شکننده عهد و پیمان. (ناظم الاطباء) ، ابریشم فروش. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(نُقْ قا)
گیاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
باشگونۀ چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (صراح). مخالف. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نامانند. (زمخشری). ناهمتا. (دهار). ضد شی ٔ. (مهذب الاسماء). باژگونۀ چیزی. دشمیز. ضد. (ناظم الاطباء). مقابل. وارونه. وارون. (یادداشت مؤلف). نقیضه. (اقرب الموارد) ، آواز پوست، آواز پای. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آواز زه کمان و آواز نوار تنگ ستور و آواز محمل و پالان و چرخ چاه و بانگ انگشتان و بانگ استخوان پهلو و آواز اندام. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بانگ ماکیان و عقرب و قورباغه و عقاب و شترمرغ و بلدرچین و باز و وتر و وزغ و آدمی. (از اقرب الموارد). بانگ عقاب. (ناظم الاطباء). بانگ عقاب و مرغ خانه (مهذب الاسماء) ، آوازی که به مکیدن شاخ حجامت می برآید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح منطق) نقیض هر شی ٔ رفع آن بود، و فرق میان نقیض و ضد آن است که دو نقیض نه با هم جمع شوند و نه هر دو معدوم، چنانکه ’هست’ و ’نیست’ و ’حیات’ و ’ممات’، اما دو ضد جمع نشوند، اما هر دو معدوم توانند شد، چنانکه سپید و سیاه ممکن نیست که جمع شوند، مگر می تواند که هر دو نباشند، بلکه زرد باشد. (از غیاث اللغات). چیزی را وقتی نقیض چیز دیگر خوانند که نه با هم توانند بودن و نه با هم توانند نبودن، مثل وجود و عدم که جمع هر دو محال است و رفع هر دو نیز غیرممکن. و رجوع به تناقض شود
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع واژۀ نقایه. رجوع به نقایه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ)
نقائص. جمع واژۀ نقیصه. رجوع به نقیصه و نقائص شود:
کجا ز عیب ملوک زمانه یاد کنند
بری بود ز نقایص چو خالق سبحان.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(نَیِ)
نقائع. جمع واژۀ نقیعه. رجوع به نقیعه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
پاکیزه گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نقاوه. نقاء. نقائه. (منتهی الارب). رجوع به نقاء و نیز رجوع به نقایه شود، نقایهالطعام، ردی و هیچکاره از گندم و آنچه دور کنند از گندم آن را. (منتهی الارب). نقاه. (اقرب الموارد). نقایه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به نقاه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نقیضه. رجوع به نقیضه شود
لغت نامه دهخدا
ابریشم تاب، ابریشم فروش پاد گویی گفتن سخنی مخالف با گفتار پیشین، خلاف گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقیض
تصویر نقیض
مخالف، ناهمتا، وارونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقایص
تصویر نقایص
جمع نقیصه. توضیح} تکمیل نقایص {صحیح نیست و بجای آن باید گفت: (رفع نقایص {صحیح است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقیض
تصویر نقیض
((نَ))
ضد، مخالف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاض
تصویر نقاض
((نِ))
گفتن سخنی مخا لف با گفتار پیشین، خلاف گویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقایص
تصویر نقایص
((نَ یِ))
جمع نقیصه، کاستی ها، عیب ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقایه
تصویر نقایه
((نُ یَ))
پاکیزه شدن، برگزیده شدن
فرهنگ فارسی معین
خلاف، ضد، عکس، مخالف، مقابل، ناسازگار، ناماننده
متضاد: ماننده
فرهنگ واژه مترادف متضاد