سرایی یا اطاقی که فراشان دربار در آن گرد آیند و منتظر اوامر مانند: بیست رطل خوردنی و شراب خاصه ندیمان را و بیست رطل از بهر بیت الشراب و فراشخانه و شستن اوانی را. (مجمل التواریخ و القصص). رجوع به فراش شود
سرایی یا اطاقی که فراشان دربار در آن گرد آیند و منتظر اوامر مانند: بیست رطل خوردنی و شراب خاصه ندیمان را و بیست رطل از بهر بیت الشراب و فراشخانه و شستن اوانی را. (مجمل التواریخ و القصص). رجوع به فراش شود
نسیج و بافتۀ عنکبوت و به یونانی ابرکیا خوانند. (برهان). تنیدۀ عنکبوت. (آنندراج). تارعنکبوت. (ناظم الاطباء). و رجوع به ابرکیا شود، خانه عنکبوت که در آن تخم نهد و بچه برآرد. (برهان). خانه عنکبوت. (ناظم الاطباء)
نسیج و بافتۀ عنکبوت و به یونانی ابرکیا خوانند. (برهان). تنیدۀ عنکبوت. (آنندراج). تارعنکبوت. (ناظم الاطباء). و رجوع به ابرکیا شود، خانه عنکبوت که در آن تخم نهد و بچه برآرد. (برهان). خانه عنکبوت. (ناظم الاطباء)
مجلس رقص. محفل دانس. دانسینگ. (یادداشت مؤلف). جایی که در آن رقص کنند. (فرهنگ فارسی معین) ، فحش گونه ای است که به بعضی امکنه دهند: مگر اینجا رقاصخانه است ؟، در اینجا حرکات ناشایست مجاز نیست. (فرهنگ فارسی معین)
مجلس رقص. محفل دانس. دانسینگ. (یادداشت مؤلف). جایی که در آن رقص کنند. (فرهنگ فارسی معین) ، فحش گونه ای است که به بعضی امکنه دهند: مگر اینجا رقاصخانه است ؟، در اینجا حرکات ناشایست مجاز نیست. (فرهنگ فارسی معین)
معبد. (یادداشت مؤلف) ، اطاقی مخصوص خواندن نماز در خانه مسلمانان. (یادداشت مؤلف). جائی که در آن نماز خوانند. (فرهنگ فارسی معین) ، کلیسای ترسایان. معبد مسیحیان. (یادداشت مؤلف). محلی در کلیسا یا کاخ مسیحیان که برای خواندن دعا اختصاص دهند. (فرهنگ فارسی معین) ، کنشت. کنیسه
معبد. (یادداشت مؤلف) ، اطاقی مخصوص خواندن نماز در خانه مسلمانان. (یادداشت مؤلف). جائی که در آن نماز خوانند. (فرهنگ فارسی معین) ، کلیسای ترسایان. معبد مسیحیان. (یادداشت مؤلف). محلی در کلیسا یا کاخ مسیحیان که برای خواندن دعا اختصاص دهند. (فرهنگ فارسی معین) ، کنشت. کنیسه
گنجینه و مخزنی که در میان دو دیوار یا گوشه ای از خانه سازند. (از برهان) (از انجمن آرا). جای نهان داشتن سیم و زر و مانند آن که در میان دیوار یا گوشۀ خانه سازند. (از آنندراج). نهندره. (انجمن آرا) (آنندراج). نهان دره. (جهانگیری). مخزن. زبیل دان. (ناظم الاطباء) : شب که نهان خانه گنجینه هاست در دل او گنج بسی سینه هاست. نظامی. ، خانه را نیز گویند که در زیر زمین سازند بجهت نشستن در هواهای گرم و به عربی حفره خوانند. (از برهان). سردابه. (آنندراج) (از کنزاللغات). جائی که در زیر زمین می سازند جهت نشستن در هوای گرم تابستان و یا در آن غله ذخیره می کنند. (ناظم الاطباء). ته خانه. (غیاث اللغات) : نهانخانه ای داشت در زیر خاک نشاندش در آن خانه اندوهناک. نظامی. ، مخباء. (زمخشری) کنیف. مطموره. (منتهی الارب). خلوتخانه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جای خلوت. (ناظم الاطباء). خلاجای. خلوتسرای. (یادداشت مؤلف). پستو. حرمسرا. اندرونی: دیده ای هفت نهان خانه چرخ که در آن خانه چه ماده چه نر است. خاقانی. در نهان خانه عشرت صنمی خوش دارم که ز سودای رخش نعل در آتش دارم. حافظ. اشک حرم نشین نهان خانه مرا ز آن سوی هفت پرده ببازار میکشی. حافظ. تا نهان خانه عرفان خداوند رسل رفته در راه طریقت همه بر پای مجاز. واله (از آنندراج). ساقی بده آن آینۀ راز نهان را از غیر بپرداز نهان خانه جان را. فطرت (آنندراج). ، ادب خانه. (یادداشت مؤلف) ، جائی که در آن خاشاک و خاکروبه میریزند، مقبره. گور. (ناظم الاطباء)
گنجینه و مخزنی که در میان دو دیوار یا گوشه ای از خانه سازند. (از برهان) (از انجمن آرا). جای نهان داشتن سیم و زر و مانند آن که در میان دیوار یا گوشۀ خانه سازند. (از آنندراج). نهندره. (انجمن آرا) (آنندراج). نهان دره. (جهانگیری). مخزن. زبیل دان. (ناظم الاطباء) : شب که نهان خانه گنجینه هاست در دل او گنج بسی سینه هاست. نظامی. ، خانه را نیز گویند که در زیر زمین سازند بجهت نشستن در هواهای گرم و به عربی حفره خوانند. (از برهان). سردابه. (آنندراج) (از کنزاللغات). جائی که در زیر زمین می سازند جهت نشستن در هوای گرم تابستان و یا در آن غله ذخیره می کنند. (ناظم الاطباء). ته خانه. (غیاث اللغات) : نهانخانه ای داشت در زیر خاک نشاندش در آن خانه اندوهناک. نظامی. ، مخباء. (زمخشری) کنیف. مطموره. (منتهی الارب). خلوتخانه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). جای خلوت. (ناظم الاطباء). خلاجای. خلوتسرای. (یادداشت مؤلف). پستو. حرمسرا. اندرونی: دیده ای هفت نهان خانه چرخ که در آن خانه چه ماده چه نر است. خاقانی. در نهان خانه عشرت صنمی خوش دارم که ز سودای رخش نعل در آتش دارم. حافظ. اشک حرم نشین نهان خانه مرا ز آن سوی هفت پرده ببازار میکشی. حافظ. تا نهان خانه عرفان خداوند رسل رفته در راه طریقت همه بر پای مجاز. واله (از آنندراج). ساقی بده آن آینۀ راز نهان را از غیر بپرداز نهان خانه جان را. فطرت (آنندراج). ، ادب خانه. (یادداشت مؤلف) ، جائی که در آن خاشاک و خاکروبه میریزند، مقبره. گور. (ناظم الاطباء)
محلی واقع در بلندی که از آن هر صبح (قبل از طلوع آفتاب) و هر شام (بعد از غروب خورشید) دهل و کوس و کرنا و نقاره وغیره نوازند. در این مورد دیولافوا نوشته است: نقاره چیان با آن کرناهای بلند قبل از طلوع آفتاب و بعد از غروب آن در بالای عمارت خانه برسم نیاکان باستانی خود بافتاب که بزرگترین نماینده قوای زنده طبیعت استسلام میدهند. از قدیم در پایتخت و شهرهای بزرگ ایران نقاره خانه وجود داشته و تا چندی پیش هنگام غروب در نقاره خانه (سر درباغ ملی تهران) نیز نقاره میزدند
محلی واقع در بلندی که از آن هر صبح (قبل از طلوع آفتاب) و هر شام (بعد از غروب خورشید) دهل و کوس و کرنا و نقاره وغیره نوازند. در این مورد دیولافوا نوشته است: نقاره چیان با آن کرناهای بلند قبل از طلوع آفتاب و بعد از غروب آن در بالای عمارت خانه برسم نیاکان باستانی خود بافتاب که بزرگترین نماینده قوای زنده طبیعت استسلام میدهند. از قدیم در پایتخت و شهرهای بزرگ ایران نقاره خانه وجود داشته و تا چندی پیش هنگام غروب در نقاره خانه (سر درباغ ملی تهران) نیز نقاره میزدند