نقطه مرده (Dead Spot) در زبان سینما و تئاتر، به یک مفهوم خاص اشاره دارد که به طور عمومی به مکانی یا وضعیتی اطلاق می شود که به نظر می رسد فاقد فعالیت و جذابیت است و نمی تواند به طور موثر بر روی بیننده یا نماینده تأثیر بگذارد. این مفهوم در دو زمینه مختلف ممکن است مورد استفاده قرار گیرد: در سینما و تئاتر، نقطه مرده به معنی بخشی از صحنه یا نمایش است که نقطه اوج یا تنش را ندارد و برای بیننده جذابیت یا اهمیت خاصی ندارد. این می تواند به دلیل عدم فعالیت یا کندی در جریان داستان، عدم تعامل مناسب بین کاراکترها یا حتی طراحی نورپردازی یا تنظیمات غیرمناسب باشد. ناحیه ای در صحنه که در آن هیچ اتفاقی نمی افتد. نقطه ای در ناحیه ای که در آن ارتعاش های صوتی همدیگر را حذف می کنند. جایی از فیلم نامه که هیجان، جذابیت یا کنش کمی دارد.
نقطه مرده (Dead Spot) در زبان سینما و تئاتر، به یک مفهوم خاص اشاره دارد که به طور عمومی به مکانی یا وضعیتی اطلاق می شود که به نظر می رسد فاقد فعالیت و جذابیت است و نمی تواند به طور موثر بر روی بیننده یا نماینده تأثیر بگذارد. این مفهوم در دو زمینه مختلف ممکن است مورد استفاده قرار گیرد: در سینما و تئاتر، نقطه مرده به معنی بخشی از صحنه یا نمایش است که نقطه اوج یا تنش را ندارد و برای بیننده جذابیت یا اهمیت خاصی ندارد. این می تواند به دلیل عدم فعالیت یا کندی در جریان داستان، عدم تعامل مناسب بین کاراکترها یا حتی طراحی نورپردازی یا تنظیمات غیرمناسب باشد. ناحیه ای در صحنه که در آن هیچ اتفاقی نمی افتد. نقطه ای در ناحیه ای که در آن ارتعاش های صوتی همدیگر را حذف می کنند. جایی از فیلم نامه که هیجان، جذابیت یا کنش کمی دارد.
فرایندی در جلوه های ویژه که در آن، عناصری از تصاویر مختلف کنار هم قرار می گیرند و تصویری ترکیبی ساخته می شود. با این فرایند همچنین می توان، نمای زنده ای را که فیلم برداری شده با پس زمینه ای که در جای دیگری فیلم برداری شده، یا ماکت های عروسکی ترکیب کرد.
فرایندی در جلوه های ویژه که در آن، عناصری از تصاویر مختلف کنار هم قرار می گیرند و تصویری ترکیبی ساخته می شود. با این فرایند همچنین می توان، نمای زنده ای را که فیلم برداری شده با پس زمینه ای که در جای دیگری فیلم برداری شده، یا ماکت های عروسکی ترکیب کرد.
وسیله ایی که درون دوربین و جلوی صفحه کانونی (ناحیه پشت عدسی که فیلم معمولا آنجا قرار می گیرد) کار گذاشته می شود تا به این ترتیب، مانع از آن شود که بخشی از تصویر روی فیلم ضبط شود. این ناحیه نور نخورده را در مرحله بعد می توان با تصویر یا بخشی از تصویری که جداگانه فیلم برداری شده، پر کرد. با چنین روشی می توان عناصر مجزای تصویر را ترکیب کرد و به یک تصویر مرکب رسید، برای نمونه تصویری مرکب از حرکت زنده و نقاشی متحرک.
وسیله ایی که درون دوربین و جلوی صفحه کانونی (ناحیه پشت عدسی که فیلم معمولا آنجا قرار می گیرد) کار گذاشته می شود تا به این ترتیب، مانع از آن شود که بخشی از تصویر روی فیلم ضبط شود. این ناحیه نور نخورده را در مرحله بعد می توان با تصویر یا بخشی از تصویری که جداگانه فیلم برداری شده، پر کرد. با چنین روشی می توان عناصر مجزای تصویر را ترکیب کرد و به یک تصویر مرکب رسید، برای نمونه تصویری مرکب از حرکت زنده و نقاشی متحرک.
نقطه اوج (Climax) به طور عمومی به لحظه ای اشاره دارد که در یک داستان، فیلم، نمایش، یا هر نوع اثر هنری دیگر، نقطه ای است که بیشترین تنش، تعامل یا اتفاقات مهم و برگرداننده رخ می دهد. این نقطه معمولاً به عنوان اوج نزدیک به پایان داستان به وجود می آید و غالباً به خودی خود تغییرات بزرگی را برای شخصیت ها و داستان به همراه دارد. ویژگی های نقطه اوج: 1. ارتقاء تنش : در این نقطه، تنش و جذابیت داستان به حداکثر می رسد و احساسات تماشاگر به شدت تحریک می شود. 2. تغییرات کلیدی : شخصیت ها یا موقعیت ها در این نقطه از داستان به چالش کشیده می شوند و تغییرات مهمی را تجربه می کنند. 3. بیشینه نقاط اوج : این نقطه می تواند شامل اتفاقات مانند برخوردهای کلامی یا جسمانی، تصمیم گیری های مهم، یا تحولات ناگهانی دیگر باشد که تاثیر عمیقی بر داستان دارند. نقطه اوج مهمترین جزء در ساختار داستان است که تماشاگر را به شدت جذب می کند و به وضوح به نمایانگری از تلاش های شخصیت ها و اهداف آن ها می پردازد. در اصل واژه ای یونانی است به معنای نردبان که در سینما در موارد زیر به کار می رود: 1- نقطه اوج پیچیدگی قصه که ماجرا از آن فراتر نمی رود و به تدریج فرو می نشیند. 2- نقطه اوج توجه و علاقه بیننده در یک فیلم. هر دو نوع نقطه اوج نامبرده شده در اواخر فیلم رخ می دهند ولی الزاما هم زمان نیستند.
نقطه اوج (Climax) به طور عمومی به لحظه ای اشاره دارد که در یک داستان، فیلم، نمایش، یا هر نوع اثر هنری دیگر، نقطه ای است که بیشترین تنش، تعامل یا اتفاقات مهم و برگرداننده رخ می دهد. این نقطه معمولاً به عنوان اوج نزدیک به پایان داستان به وجود می آید و غالباً به خودی خود تغییرات بزرگی را برای شخصیت ها و داستان به همراه دارد. ویژگی های نقطه اوج: 1. ارتقاء تنش : در این نقطه، تنش و جذابیت داستان به حداکثر می رسد و احساسات تماشاگر به شدت تحریک می شود. 2. تغییرات کلیدی : شخصیت ها یا موقعیت ها در این نقطه از داستان به چالش کشیده می شوند و تغییرات مهمی را تجربه می کنند. 3. بیشینه نقاط اوج : این نقطه می تواند شامل اتفاقات مانند برخوردهای کلامی یا جسمانی، تصمیم گیری های مهم، یا تحولات ناگهانی دیگر باشد که تاثیر عمیقی بر داستان دارند. نقطه اوج مهمترین جزء در ساختار داستان است که تماشاگر را به شدت جذب می کند و به وضوح به نمایانگری از تلاش های شخصیت ها و اهداف آن ها می پردازد. در اصل واژه ای یونانی است به معنای نردبان که در سینما در موارد زیر به کار می رود: 1- نقطه اوج پیچیدگی قصه که ماجرا از آن فراتر نمی رود و به تدریج فرو می نشیند. 2- نقطه اوج توجه و علاقه بیننده در یک فیلم. هر دو نوع نقطه اوج نامبرده شده در اواخر فیلم رخ می دهند ولی الزاما هم زمان نیستند.
فلزی سفید رنگ، براق، چکش خور و رسانای قوی حرارت و الکتریسیته که در حرارت ۹۲۴ درجۀ سانتی گراد ذوب می شود که می توان از آن ورقه های نازک یا مفتول های باریک درست کرد و برای ساختن مسکوکات، ظرف های گران بها و آب نقره دادن به فلزات به کار می رود و برای محکم تر شدن آن را با مس ترکیب می کنند و به صورت آلیاژ به کار می برند، سیم نقرۀ شاخ دار: سیم شاخ دار، نقرۀ پاکیزه و بی غش، نقرۀ خالص
فلزی سفید رنگ، براق، چکش خور و رسانای قوی حرارت و الکتریسیته که در حرارت ۹۲۴ درجۀ سانتی گراد ذوب می شود که می توان از آن ورقه های نازک یا مفتول های باریک درست کرد و برای ساختن مسکوکات، ظرف های گران بها و آب نقره دادن به فلزات به کار می رود و برای محکم تر شدن آن را با مس ترکیب می کنند و به صورت آلیاژ به کار می برند، سیم نقرۀ شاخ دار: سیم شاخ دار، نقرۀ پاکیزه و بی غش، نقرۀ خالص