جدول جو
جدول جو

معنی نفق - جستجوی لغت در جدول جو

نفق
راه زیرزمینی، تونل
تصویری از نفق
تصویر نفق
فرهنگ فارسی عمید
نفق
(غَ بَ)
بیرون آمدن یربوع از نافقائش. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه). رجوع به نفق شود، داخل شدن کلاکموش در نافقائش. (از المنجد) (از متن اللغه). رجوع به نفق شود
لغت نامه دهخدا
نفق
(نَ فِ)
فرس نفق الجری، اسب شتاب مانده شونده و منقطعکننده جری را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). هر چیز سریعالانقطاع، و منه: فرس نفق الجری. (از متن اللغه) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افق
تصویر افق
(دخترانه)
خطی که در محل تقاطع زمین و آسمان به نظر می رسد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شفق
تصویر شفق
(دخترانه و پسرانه)
سرخی افق پس از غروب آفتاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منفق
تصویر منفق
انفاق کننده، نفقه دهنده، خرج کننده، دهندۀ مال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افق
تصویر افق
ناحیه، کرانه، کرانۀ آسمان، در علم جغرافیا دایره ای که در امتداد آن چشم انسان کرۀ زمین را می بیند، حد فاصل میان قسمت مرئی و نامرئی آسمان، چشم انداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفل
تصویر نفل
عبادتی که واجب نباشد، آنچه انسان علاوه بر واجبات و فرایض به جا بیاورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفض
تصویر نفض
تکان دادن جامه یا شاخۀ درخت، نگریستن به مکان تا آنچه را که در آن است خوب بشناسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفقه
تصویر نفقه
آنچه صرف و خرج معیشت عیال و اولاد کنند، هزینۀ زندگی عیال و اولاد، آنچه انفاق کنند
فرهنگ فارسی عمید
(نُ فَ قَ)
یکی از سوراخ های نهانی کلاکموش. (منتهی الارب) (از المنجد). نافقاء. (از اقرب الموارد). نفقاء. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
نفقه دهنده. (غیاث) (آنندراج). نفقه دهنده و خرج کننده. (ناظم الاطباء) : اگر نه آنستی که این یتیم بی مشفقی و منفقی بماند... (سندبادنامه ص 149) ، آنکه انفاق می کند و پول خرج می نماید. (ناظم الاطباء). انفاق کننده. آنکه در راه خدا چیزی ببخشد: الصابرین و الصادقین و القانتین و المنفقین و المستغفرین بالاسحار. (قرآن 17/3).
’صادقین’ بوبکر بود و ’قانتین’ فرخ عمر
((منفقین)) عثمان، علی ((مستغفرین)) آمد به هم.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 198).
منعم منفق سخی... شهاب الاسلام والمسلمین... (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 297).
کای خدایا منفقان را سیر دار
هر درمشان را عوض ده صدهزار.
مولوی.
، آنکه به زودی و آسانی آراسته میکند متاع و کالای خود را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ قَ / قِ)
نفقه. هزینه. جرا. خرج. اخراجات. خرج هر روزه. (ناظم الاطباء). خرجی. خرج. (یادداشت مؤلف). رجوع به نفقه شود: تا هر نفقه و مؤونت که بدان حاجت افتد تکفل کنی. (کلیله و دمنه). مصلحت آن بینم که چنین کسان را وجه کفاف به تفاریق مجری دارند تا در نفقه اسراف نکنند. (گلستان سعدی) ، خوراک. خورش. خورد. مقابل کسوه به معنی پوشاک. (یادداشت مؤلف) : گرمائی سخت و تنگی نفقه و علف نایافت و ستوران لاغر و مردم روزه. (تاریخ بیهقی ص 630) ، آنچه به عیال و اطفال خورش دهند. (غیاث اللغات) (آنندراج). روزمره ای که برای زن و فرزند و اهل و عیال مقرر کنند. (ناظم الاطباء) ، در فقه، مالی که برای ادامۀ زندگی بر حسب حال اشخاص لازم است و آن عبارت است از خرج خوراک یا خوراک و پوشاک یا خوراک و پوشاک و مسکن. موجبات ادای نفقه عبارت است از زوجیت، قرابت، مالکیت. رجوع به کتب فقهی و نیز رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فَق ق)
گشاده. (آنندراج). گشاده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انفقاق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ)
منفق علیه، کسی که قانوناً استحقاق اخذ نفقه را از دیگری دارد. واجب النفقه. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)
لغت نامه دهخدا
(عَ فَ)
سبکی چیزی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). چیز سبک و اندک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
از نافقاء بیرون آوردن کلاکموش را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
زنش آوا دار، سوی کناره، پرتگاه، دست بر دست زدن در پیوستن یا سودا، بال زدن دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت، زدن مرغ هر دو بال را که آواز بر آید، دست بر هم که آواز بر آید
فرهنگ لغت هوشیار
سرخی شام و بامداد، سرخی افق پس از غروب آفتاب تا نماز خفتن و نزدیک آن و یا نزدیک تاریکی شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفق
تصویر سفق
در گشودن، سیلی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفق
تصویر رفق
نرمی، مدارا کردن، نیکوئی و مهربانی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفق
تصویر دفق
ریختن ریزانیدن ریختن ریزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
هزینه، آنچه از درم و امثال آن صرف خویشتن یا عیال خود کنند، انفاق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پتیست دهنده (پتیست نذر)، هزینه دهنده نفقه دهنده خرج دهنده، کسی که در راه خدا چیزی دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفق
تصویر آفق
مرد بزرگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفقت
تصویر نفقت
نفقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منفق
تصویر منفق
((مُ فِ))
کسی که در راه خدا چیزی دهد، نفقه دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفقه
تصویر نفقه
((نَ فَ قِ))
هزینه زندگی زن و فرزند، جمع نفقات، آنچه انفاق کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افق
تصویر افق
دوردست، کران، فراس، کرانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفع
تصویر نفع
سود، بهره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفر
تصویر نفر
تن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نطق
تصویر نطق
سخنرانی، سخنوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفس
تصویر نفس
دم
فرهنگ واژه فارسی سره
انفاق ده، انفاق گر، نفقه دهنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خرج، گذران، مخارج، معاش، هزینه، انفاق
فرهنگ واژه مترادف متضاد