جدول جو
جدول جو

معنی نفروج - جستجوی لغت در جدول جو

نفروج
(نَ / نُ)
چوبی که خمیر نان را بدان پهن کنند. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آن را به عربی مدمک خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج). چوبک. شوبق (معرب چوبک) . مطمله. وردنه. تیرورکن. تیر. (یادداشت مؤلف). رجوع به نغروچ شود
لغت نامه دهخدا
نفروج
چوبی که خیمر نان را بدان پهن کنند، وردنه
تصویری از نفروج
تصویر نفروج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فروج
تصویر فروج
فرج ها، جمع واژۀ فرج
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
شکافته و چاک زده و شکسته. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
بسیارگوی یاوه درای. (منتهی الارب) (آنندراج). پرحرف یاوه گوی. (ناظم الاطباء). مکثار. (از اقرب الموارد). مهذار مکثار. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
بددل. (منتهی الارب) (آنندراج). جبان. (اقرب الموارد). جبان. ضعیف. (متن اللغه). بددل. ترسو. جبان. (ناظم الاطباء). نفرج. نفرجه. نفرجاء. نفراجه. (منتهی الارب) (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُرْ رو)
جوجۀ ماکیان است. (فهرست مخزن الادویه). جوجۀ ماکیان. ج، فراریج. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
جمع واژۀ فرج. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به فرج شود
لغت نامه دهخدا
(نِ رِ)
بددل. (منتهی الارب). نفراج. رجوع به نفراج شود
لغت نامه دهخدا
(غُ ئو)
نفج. نفجان. (اقرب الموارد). رجوع به نفج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نفریج
تصویر نفریج
یاوه درای
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فرنج، شکاف ها زهار ها جوجه مرغ خانگی جوجه ماکیان جمع فرجه شکافها رخنه ها
فرهنگ لغت هوشیار