جدول جو
جدول جو

معنی نفد - جستجوی لغت در جدول جو

نفد
(غَن ن)
نیست و نابود گردیدن و رفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). فنا شدن و رفتن. (از متن اللغه). نفاد. (اقرب الموارد) (متن اللغه) (منتهی الارب). نابود شدن و رفتن و منقطع شدن و به پایان رسیدن. گویند: نفد زادالقوم، و نفد الماء من البئر، و مانفدت کلمات اﷲ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نفد
(غَ نَ)
رسیدن به چیزی و درگذشتن از آن. (المنجد). رجوع به نفذ شود
لغت نامه دهخدا
نفد
نیست شدنی نابود گردیدن
تصویری از نفد
تصویر نفد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افد
تصویر افد
شگفت، عجب، عجیب، شگفت آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفس
تصویر نفس
حقیقت هر چیز، جان، تن، جسد، شخص انسان، خون
نفس اماره: در فلسفه نفس شیطانی که انسان را به هواوهوس و کارهای ناشایسته وامی دارد
نفس لوامه: در فلسفه نفس ملامت کننده که انسان را از ارتکاب کارهای ناپسند ملامت می کند و از کردار زشت باز می دارد
نفس مطمئنه: در فلسفه قوۀ روحانی که خاص پیغمبران و پیشوایان دین و زهاد و پرهیزکاران است، وجدان آرام
نفس ناطقه: در فلسفه نفس ناطق، نفس انسانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فند
تصویر فند
مکر، حیله، فریب، نیرنگ، دروغ، ترفند، برای مثال چه کند با تو حیلۀ بدخواه / پیش معجز چه قدر دارد فند (شمس فخری - مجمع الفرس - فند)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجد
تصویر نجد
زمین وسیع و بلند، سرزمین بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفج
تصویر نفج
کاغذی که بر آن چیزی بنویسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفض
تصویر نفض
تکان دادن جامه یا شاخۀ درخت، نگریستن به مکان تا آنچه را که در آن است خوب بشناسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفل
تصویر نفل
عبادتی که واجب نباشد، آنچه انسان علاوه بر واجبات و فرایض به جا بیاورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفاد
تصویر نفاد
نیست شدن، نابود شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفط
تصویر نفط
نفت، مایعی غلیظ، تیره رنگ و قابل احتراق که به وسیلۀ چاه های عمیق از زیر زمین استخراج می شود و از آن اتر، بنزین، روغن های سبک، مازوت و چندین هزار فراوردۀ پتروشیمی دیگر به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفد
تصویر رفد
عطا کردن، بخشش کردن، یاری کردن، کمک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفس
تصویر نفس
هوایی که در حال تنفس از بینی و دهان به ریه داخل و از آن خارج می شود، دم، عمل تنفس
زمان کوتاه
نفس عمیق: نفسی که هوا را به اعماق ریه برساند
نفس کشیدن: تنفس کردن، دم زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفح
تصویر نفح
دمیدن، وزیدن نسیم، پراکنده شدن بوی خوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزد
تصویر نزد
پیش، پیش کسی، در کنار یا برابر کسی، در نظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفر
تصویر نفر
واحد شمارش انسان، یک شخص، گروه مردم، واحد شمارش شتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقد
تصویر نقد
مقابل نسیه، ویژگی خریدی که پول آن فی الحال داده شود، ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام، جمع نقود، پول و بها، جدا کردن پول خوب از بد، سره کردن
نقد حال: زبان حال، سخن یا قصه که مناسب حال گوینده یا شنونده باشد، حسب حال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفی
تصویر نفی
مقابل اثبات، رد کردن، راندن کسی از شهر خودش، تبعید، نیستی، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفث
تصویر نفث
اخلاط یا آب دهن از دهان انداختن، تف کردن، برآمدن خون از زخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفخ
تصویر نفخ
اتساع معده و روده ها در اثر تجمع گاز، دمیدن با دهان، پف کردن، باد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رفد
تصویر رفد
عطا، کمک، یاری، قدح بزرگ، کاسۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(مُ فِ)
آنکه می برد و نابود میکند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بی زاد و بی ستور و درویش. (ناظم الاطباء). قوم بی توشه و بی ستور. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، چاه خشک و بی آب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قُ فُ)
قنفذ است. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قنفذ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صفد
تصویر صفد
بند کردن، عطا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفد
تصویر سفد
جفت شدن گای در پرند گان، به سیخ کشیدن گوشت را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفد
تصویر حفد
تیز روی، بشتاب رفتن، شتافتن، شتاب کردن بطاعت و خدمت
فرهنگ لغت هوشیار
شتابیدن، درنگیدن از واژگان دو پهلوست (اضداد)، نزدیکی مرگ عجیب شگفت آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفد
تصویر رفد
عطا، کمک، یاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فند
تصویر فند
مکر، حیله، فریب، سالوسی، ترفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فند
تصویر فند
شگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفر
تصویر نفر
تن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفس
تصویر نفس
دم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفع
تصویر نفع
سود، بهره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفی
تصویر نفی
نایش
فرهنگ واژه فارسی سره