جدول جو
جدول جو

معنی نفخاء - جستجوی لغت در جدول جو

نفخاء
(نَ)
زمین بلند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، پشتۀ نرم خاک. (منتهی الارب). پشته از خاک نرم. (ناظم الاطباء). زمین نرم مرتفع. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مثل النبخاء. (اقرب الموارد) ، اعلای استخوان ساق. (منتهی الارب) (آنندراج). بالای استخوان ساق. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، تأنیث انفخ، به معنی حیوانی که به نفخ مبتلا شده است. (از متن اللغه). رجوع به نفخ و انفخ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ)
پشته و زمین بلند نرم از زمین سخت و هموار سنگریزه ناک. (منتهی الارب) (آنندراج). مرتفعه. (المنجد). پشته، و گفته اند زمین مرتفع. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، سست از زمینی سنگ ناک. (از اقرب الموارد). رخوه من الارض. (المنجد). ج، نباخی
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
دمیدنهای باد. (غیاث اللغات) (آنندراج). جمع واژۀ نفخه. رجوع به نفخه شود
لغت نامه دهخدا
(نُفَ)
لرزۀ تب. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). نفضه. نفضه. (متن اللغه) ، باران که بجائی رسد و بجائی نرسد. (منتهی الارب). بارانی که در جائی بارد دون جائی. (ناظم الاطباء). نفضه. (ناظم الاطباء). رجوع به نفضه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ فَ /نَ فَ / نَ)
زن زجه. (از منتهی الارب) (آنندراج). زن بسیارزا. (مهذب الاسماء). زاج. (از السامی). زایسفان. زایسبان. (از مهذب الاسماء). زجه. زاهو. (یادداشت مؤلف). ج، نفاس، نفاس، نفس، نفس، نوافس، نفساوات، نفّس، نفّاس، زن مبتلای به نفاس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نُ فَءْ)
پاره ای علف پراکنده رسته. (صراح). پاره های علف و گیاه پراکنده رسته، یا سبزه زار مجتمع و فراهم آمده بریده و جدا از علف زار بزرگ و کلان افزون و بالیده بر آن. (منتهی الارب) (آنندراج). پاره های پراکنده از علف و گیاه، و مرغزار مجتمع که جدا شده باشد از علف زار کلانی که مشرف برآن باشد. (ناظم الاطباء). واحد آن نفاءه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
چیز ردی ٔ. (از متن اللغه). چیز بلایه و ردی. راندۀدورکرده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه دورافکنی آن را بعلت ردائت آن. (از اقرب الموارد). نفی. نفایه. نفایه. نفاه. نفوه. نفوه. نفاوه. (متن اللغه) ، باقی ماندۀ چیزی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). بقیه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، پست و فرومایه از قوم. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). راندۀ دورکرده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نفاه. نفایه. نفی. نفوه. نفاوه. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
زنی که تازه زائیده باشد، تازه زا زنی که تازه زاییده باشد، جمع نوافس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفخات
تصویر نفخات
جمع نفخه، دمیدن های باد
فرهنگ لغت هوشیار