چیزهای نفیس و گرانمایه و گرانبها. (ناظم الاطباء). نفائس. رجوع به نفائس شود: و چون آفتاب روشن است که تو آمده ای تا نفایس ذخایر از ولایت ما ببری. (کلیله و دمنه). در جوار این مسجد مدرسه ای بنا نهاد و آن را به نفایس کتب و غرایب تصانیف ائمه مشحون کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 422)
چیزهای نفیس و گرانمایه و گرانبها. (ناظم الاطباء). نفائس. رجوع به نفائس شود: و چون آفتاب روشن است که تو آمده ای تا نفایس ذخایر از ولایت ما ببری. (کلیله و دمنه). در جوار این مسجد مدرسه ای بنا نهاد و آن را به نفایس کتب و غرایب تصانیف ائمه مشحون کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 422)
چیزی که آن را به واسطۀ پستی از چیز دیگر جدا کنند و دور بیندازند، ناسره، پست، زبون، برای مثال با مردم «نفایه» مکن صحبت / زیرا که از نفایه بیالایی (ناصرخسرو - ۷)، سخن ناشایست
چیزی که آن را به واسطۀ پستی از چیز دیگر جدا کنند و دور بیندازند، ناسِرِه، پَست، زَبون، برای مِثال با مردم «نفایه» مکن صحبت / زیرا که از نفایه بیالایی (ناصرخسرو - ۷)، سخن ناشایست
نفائه. ردی. (دستوراللغه). چیز بلایه و ردی، بقیه. (منتهی الارب) (آنندراج). باقی ماندۀ چیزی. (از متن اللغه) ، راندۀ دورکرده. (منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به نفاء شود، به معنی سیم ناسره نیز آمده است. (آنندراج). در عربی زر ناسره را گویند. (جهانگیری). در عربی سیم قلب ناسره را گویند. (برهان قاطع). رجوع به نفایه شود
نفائه. ردی. (دستوراللغه). چیز بلایه و ردی، بقیه. (منتهی الارب) (آنندراج). باقی ماندۀ چیزی. (از متن اللغه) ، راندۀ دورکرده. (منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به نفاء شود، به معنی سیم ناسره نیز آمده است. (آنندراج). در عربی زر ناسره را گویند. (جهانگیری). در عربی سیم قلب ناسره را گویند. (برهان قاطع). رجوع به نفایه شود
گرانمایه و مرغوب و نیکو از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). مقابل خسیس. (از اقرب الموارد). قیمتی. (مهذب الاسماء). گرانمایه. (مفاتیح العلوم خوارزمی) (یادداشت مؤلف). چیزی که قیمتی و گرانمایه و لطیف و پسندیده باشد. (غیاث اللغات). بغایت نیکو. (یادداشت مؤلف). گرانبها. گرانقدر. باارزش. ارجمند: و این قصه دراز است و از خزاین سامانیان مالهای بی اندازه و ذخایر نفیس برداشت. (تاریخ بیهقی ص 196). و آن را در خزاین خود موهبتی عزیز و ذخیرتی نفیس شمرد. (کلیله و دمنه). اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین ترین خصلتی و نفیس ترین موهبتی است یاد کرده شود. (کلیله و دمنه). ناگاه بر ذخایر نفیس و گنجهای شایگانی مظفر شوند. (کلیله و دمنه). ایام عمر نفیس خویش بر درس و تدریس صرف کرده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 430). خدای تعالی ذات شریف و نفس نفیس از آفت آن مسافت و مهالک آن مسالک نگاه داشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 26). چون که اصلی بود جرم آن بلیس ره نبودش جانب توبه نفیس. مولوی. عقل نفیست را چه شد که نفس خبیث بر او غالب آمد. (گلستان سعدی). گوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفیس است. (گلستان سعدی) ، مال بسیار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مال کثیر. (اقرب الموارد) ، حاسد و بخیل. (غیاث اللغات) (از لطایف اللغات) (از قاموس) (صراح) (آنندراج). رجوع به نفاسه شود
گرانمایه و مرغوب و نیکو از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج). مقابل خسیس. (از اقرب الموارد). قیمتی. (مهذب الاسماء). گرانمایه. (مفاتیح العلوم خوارزمی) (یادداشت مؤلف). چیزی که قیمتی و گرانمایه و لطیف و پسندیده باشد. (غیاث اللغات). بغایت نیکو. (یادداشت مؤلف). گرانبها. گرانقدر. باارزش. ارجمند: و این قصه دراز است و از خزاین سامانیان مالهای بی اندازه و ذخایر نفیس برداشت. (تاریخ بیهقی ص 196). و آن را در خزاین خود موهبتی عزیز و ذخیرتی نفیس شمرد. (کلیله و دمنه). اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین ترین خصلتی و نفیس ترین موهبتی است یاد کرده شود. (کلیله و دمنه). ناگاه بر ذخایر نفیس و گنجهای شایگانی مظفر شوند. (کلیله و دمنه). ایام عمر نفیس خویش بر درس و تدریس صرف کرده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 430). خدای تعالی ذات شریف و نفس نفیس از آفت آن مسافت و مهالک آن مسالک نگاه داشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 26). چون که اصلی بود جرم آن بلیس ره نبودش جانب توبه نفیس. مولوی. عقل نفیست را چه شد که نفس خبیث بر او غالب آمد. (گلستان سعدی). گوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفیس است. (گلستان سعدی) ، مال بسیار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مال کثیر. (اقرب الموارد) ، حاسد و بخیل. (غیاث اللغات) (از لطایف اللغات) (از قاموس) (صراح) (آنندراج). رجوع به نفاسه شود
دهی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات. در 23هزارگزی مشرق خمین، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 152 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه خمین تأمین می شود. محصولش غلات و چغندر قند و بنشن و پنبه و انگور است. شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و کرباسبافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات. در 23هزارگزی مشرق خمین، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 152 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه خمین تأمین می شود. محصولش غلات و چغندر قند و بنشن و پنبه و انگور است. شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و کرباسبافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
پول قلب ناسره. (ناظم الاطباء). نبهره. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به نفایه شود: گفتا ز کفر پاک شود شهرهای روم گفتم چنانکه سیم نفایه میان گاز. فرخی. اینکه زحمت کم کنی نوعی ز تشویر است از آنک نقده های بس نفایه ست این و ناقد بس بصیر. انوری (از جهانگیری). ، نفایه. بلایه. ردی. پست ناکس. نبهره. مقابل خیاره. رجوع به نفاه و نفاء و نفایه شود: خیارگان صف پیل آن سپه بگرفت نفایگان را پی کرد و خسته کرد و نزار. فرخی. ای ناکس و نفایه تن من درین جهان همسایه ای نبود کس از تو بتر مرا. ناصرخسرو. عقل در دست این نفایه گروه چون نکوبنگری گرفتار است. ناصرخسرو. از دل همسایه گرمی کند خواهی کین خویش ازدل خویش ای نفایه کین همسایه بکن. ناصرخسرو. مباد دین هدی را چنان نفایه امام نه نیز صدر جهان را چنان نبهره ندیم. سوزنی. اگر چه قمع آن... نفایۀ خدم را حرکت و تجشم این پادشاه بزرگوار دریغ است. (از المضاف الی بدایع الازمان ص 37) ، سیه رنگ و تیره فام را نیز گویند. (آنندراج). تیره رنگ و سیاه فام. (برهان قاطع). نفام. (جهانگیری) (برهان قاطع). رجوع به نفام شود: باد از سمنستان به تک آید به طلایه تا حرب کند با سپه ابر نفایه. منوچهری
پول قلب ناسره. (ناظم الاطباء). نبهره. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به نفایه شود: گفتا ز کفر پاک شود شهرهای روم گفتم چنانکه سیم نفایه میان گاز. فرخی. اینکه زحمت کم کنی نوعی ز تشویر است از آنک نقده های بس نفایه ست این و ناقد بس بصیر. انوری (از جهانگیری). ، نفایه. بلایه. ردی. پست ناکس. نبهره. مقابل خیاره. رجوع به نفاه و نفاء و نفایه شود: خیارگان صف پیل آن سپه بگرفت نفایگان را پی کرد و خسته کرد و نزار. فرخی. ای ناکس و نفایه تن من درین جهان همسایه ای نبود کس از تو بتر مرا. ناصرخسرو. عقل در دست این نفایه گروه چون نکوبنگری گرفتار است. ناصرخسرو. از دل همسایه گرمی کند خواهی کین خویش ازدل خویش ای نفایه کین همسایه بکن. ناصرخسرو. مباد دین هدی را چنان نفایه امام نه نیز صدر جهان را چنان نبهره ندیم. سوزنی. اگر چه قمع آن... نفایۀ خدم را حرکت و تجشم این پادشاه بزرگوار دریغ است. (از المضاف الی بدایع الازمان ص 37) ، سیه رنگ و تیره فام را نیز گویند. (آنندراج). تیره رنگ و سیاه فام. (برهان قاطع). نفام. (جهانگیری) (برهان قاطع). رجوع به نفام شود: باد از سمنستان به تک آید به طلایه تا حرب کند با سپه ابر نفایه. منوچهری
ابن عوض کرمانی، ملقب به حکیم برهان الدین، از طبیبان و دانشمندان قرن نهم هجری قمری است. وی به دعوت الغ بیک گورکانی از کرمان به سمرقند رفت و تا پایان عمر الغ بیک در سمرقند در دربار او به عزت زیست و به اشارت او بر کتاب الاسباب و العلامات محمد بن علی سمرقندی شرحی نوشت. (صفر827). پس از مرگ الغ بیک وی به سال 853 هجری قمری به دیار خود کرمان باز آمد و تا پایان عمر در این شهر بود. دیگر از تصانیف اوست: شرحی بر کتاب موجز القانون ابوالحزم علاء الدین قرشی، معروف به ابن النفیس که به شرح نفیسی معروف است و نیز کلیات شرح نفیسی و بحارین در طب و رساله ای در سمومات. (از مقدمۀ فرهنگ ناظم الاطباء، فرنودسار) (الاعلام زرکلی ج 9 ص 16). رجوع به کشف الظنون ج 1 ص 77 و معجم المطبوعات ص 1864 شود
ابن عوض کرمانی، ملقب به حکیم برهان الدین، از طبیبان و دانشمندان قرن نهم هجری قمری است. وی به دعوت الغ بیک گورکانی از کرمان به سمرقند رفت و تا پایان عمر الغ بیک در سمرقند در دربار او به عزت زیست و به اشارت او بر کتاب الاسباب و العلامات محمد بن علی سمرقندی شرحی نوشت. (صفر827). پس از مرگ الغ بیک وی به سال 853 هجری قمری به دیار خود کرمان باز آمد و تا پایان عمر در این شهر بود. دیگر از تصانیف اوست: شرحی بر کتاب موجز القانون ابوالحزم علاء الدین قرشی، معروف به ابن النفیس که به شرح نفیسی معروف است و نیز کلیات شرح نفیسی و بحارین در طب و رساله ای در سمومات. (از مقدمۀ فرهنگ ناظم الاطباء، فرنودسار) (الاعلام زرکلی ج 9 ص 16). رجوع به کشف الظنون ج 1 ص 77 و معجم المطبوعات ص 1864 شود
نفایه در فارسی دور انداختنی آخال، نبهره ناسره هر چیز که بسبب فساد و پستی و بی قیمتی بدور انداخته شود، نبهره ناسره. همه گشته نفایه سیم و دغل آنکه گفتش خدای: بل هم اضل. (حدیقه. مد. 678)، جمع نفایات
نفایه در فارسی دور انداختنی آخال، نبهره ناسره هر چیز که بسبب فساد و پستی و بی قیمتی بدور انداخته شود، نبهره ناسره. همه گشته نفایه سیم و دغل آنکه گفتش خدای: بل هم اضل. (حدیقه. مد. 678)، جمع نفایات