چیزهای نفیس و گرانمایه و گرانبها. (ناظم الاطباء). نفائس. رجوع به نفائس شود: و چون آفتاب روشن است که تو آمده ای تا نفایس ذخایر از ولایت ما ببری. (کلیله و دمنه). در جوار این مسجد مدرسه ای بنا نهاد و آن را به نفایس کتب و غرایب تصانیف ائمه مشحون کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 422)
نفایه در فارسی دور انداختنی آخال، نبهره ناسره هر چیز که بسبب فساد و پستی و بی قیمتی بدور انداخته شود، نبهره ناسره. همه گشته نفایه سیم و دغل آنکه گفتش خدای: بل هم اضل. (حدیقه. مد. 678)، جمع نفایات
چیزی که آن را به واسطۀ پستی از چیز دیگر جدا کنند و دور بیندازند، ناسِرِه، پَست، زَبون، برای مِثال با مردم «نفایه» مکن صحبت / زیرا که از نفایه بیالایی (ناصرخسرو - ۷)، سخن ناشایست