- نفاد
- نیست شدن، نابود شدن
معنی نفاد - جستجوی لغت در جدول جو
- نفاد
- نیست و نابود شدن
- نفاد ((نَ))
- سپری شدن، تباه شدن، نیست شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نابود گردانیدن، نیست کردن، بی مال گشتن، به پایان رسیدن
نابود کردن، نیست کردن، تمام کردن، به آخر رساندن، به پایان رسیدن، سپری گشتن، بی توشه شدن، فرستادن، روانه کردن
طبیعت
موسسه، ذات
سمبول، سمبل، مظهر
هر شیء، شخص، دکور یا عملی که در عین حال که معنایی صریح دارد، از اهمیت و معنایی ضمنی نیز برخوردار است. برای مثال سورتمه ای که نام آن رزباد بود، در فیلم همشهری کین (1941- Citizen Kane) ساخته ارسن ولز. این سورتمه نمادی از کودکی و معصومیت شخصیت اصلی فیلم بود.
جمع افد، زمان ها مرگ ها
زمانها، مرگ ها
گفتارها
شتر تیز رو
گای در ستور برجستن نر بر ماده
دستبند که دست بندی یا گرفتار را با آن می بندند
قدحی که با آن شراب بخورند، برای مثال دل شاد دار و پند کسائی نگاه دار / یک چشم زو جدا مشو از رطل و از نفاغ (کسائی - مجمع الفرس - نفاغ)
رواج و رونق گرفتن خرید و فروش
نشانه یا علامتی با معنای خاص، سمبل، در ریاضیات هر نشانه یا حرفی که برای نشان دادن کمیت، عمل یا رابطه ای به کار می رود مانند ÷ و ×
منتقد آثار ادبی، جداکنندۀ خوب از بد، کسی که درم و دینار را وارسی کند و سره و ناسره را از هم جدا کند
تیره رنگ، سیه فام، برای مثال بخیزد یکی تندگرد از میان / که روی اندر آن گرد گردد نفام (دقیقی - ۱۰۳) ، زشت و زبون، ناخوش
آماس و ورمی که از بیماری در بدن پیدا شود
جاری بودن امر و حکم، فرو رفتن و گذشتن چیزی از چیز دیگر مثل فرو رفتن تیر در هدف و گذشتن از آن
نهادن، سرشت، طبیعت، برای مثال خدای عرش جهان را چنین نهاد «نهاد» / که گاه مردم شادان و گه بود ناشاد (رودکی - ۴۹۵) ، ضمیر، دل، سازمان، مؤسسه، بنیان، اساس، در علوم ادبی مسندٌالیه، روش، طرز، راه ورسم، مراسم، آیین، آداب، مقام، پایگاه، قرار، مواضعه
بافت
ادا کردن، پرداختن
بافت
ادا کردن، پرداختن
خونی که پس از زاییدن از زنان خارج می شود، ایام زاج بودن زن
اقوامی که از لحاظ اصل و نسب و علامات ظاهری، از قبیل رنگ پوست بدن و قیافه و استخوان بندی و خصوصیات روحی و اخلاقی با هم مشابهت دارند، اصل، نسب، سرشت
نژاد زرد: مجموع افرادی که پوست بدنشان زرد است و در آسیای شرقی و جنوب شرقی سکنی دارند
نژاد سرخ: شامل بومیان امریکا بوده و اکنون نسل آن ها در شرف انقراض است
نژاد سفید: مجموع افرادی که پوست بدن آن ها سفید است و در قسمت عمدۀ اروپا و امریکا و آسیای غربی و جنوبی و افریقای شمالی و جنوبی زندگی می کنند
نژاد سیاه: مجموع افرادی که پوست بدنشان سیاه است و در افریقای مرکزی و شرقی به سر می برند
نژاد زرد: مجموع افرادی که پوست بدنشان زرد است و در آسیای شرقی و جنوب شرقی سکنی دارند
نژاد سرخ: شامل بومیان امریکا بوده و اکنون نسل آن ها در شرف انقراض است
نژاد سفید: مجموع افرادی که پوست بدن آن ها سفید است و در قسمت عمدۀ اروپا و امریکا و آسیای غربی و جنوبی و افریقای شمالی و جنوبی زندگی می کنند
نژاد سیاه: مجموع افرادی که پوست بدنشان سیاه است و در افریقای مرکزی و شرقی به سر می برند
در فارسی مفاد: چم (مفهوم)، سود مایه آنچه بطور فایده و بهره یافته شده، معنی مفهوم
ساخته فارسی گویان از نرد پارسی به شیوه تازی نرد باز نردباز: نرادان چمن دست مالش پیش کعبتین... دارند. مهره چون راست نشیندهمه کس نراداست
آنکه شراب افکند، نبیذفروش می فروش: روزپس جاهلی که درخوراویی مطرب بهترنشسته بردرنباد. (ناصرخسرولغ) توضیح درمتن دیوان ناصرص: 117 مطرب شاید نشسته بردربیاد. ودرحاشیه: ظاهرانباذ
اصل، نسبت، گوهر، خاندان، جوهر، تبار
بند شمشیر حمایل شمشیربندشمشیر
سوگند دادن، تحلیف، خواندن کسی را به کاری
جمع نفل، دهش ها، پروه ها، غنیمت ها
دوروئی کردن، کفر در دل نهفتن و ایمان به زبان آشکار کردن، دوزبانی
قدح شراب خوری