جدول جو
جدول جو

معنی نفائس - جستجوی لغت در جدول جو

نفائس
(نَ ءِ)
ج نفیسه. رجوع به نفیسه و نیز رجوع به نفایس شود
لغت نامه دهخدا
نفائس
جمع نفیسه، چیزهای گرانبها
تصویری از نفائس
تصویر نفائس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفاس
تصویر نفاس
خونی که پس از زاییدن از زنان خارج می شود، ایام زاج بودن زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفایس
تصویر نفایس
نفیسه ها، نفیس ها، چیزهای گران مایه و مرغوب، مالهای بسیار، جمع واژۀ نفیسه
فرهنگ فارسی عمید
مولانا مولانا صالح صاحب مجالس النفائس، صاحب مجالس النفائس گوید: وی گرچه خراسانی است لیکن سالیانی است که در حصار شادمان است به کتابداری شاه حصار شادمان و این مطلع از اوست:
اگر ای شمع شبی هم نفس من باشی
چه دعا بهتر از این است که روشن باشی.
و طرز این غزل اختراع اوست و فقیر از کسی شنیده ام (نشنیده ام ؟) :
نازم به چشم خود که جمال تو دیده است
افتم به پای خود که به کویت رسیده است
هر دم هزاربوسه زنم دست خویش را
کو دامنت گرفته بسویم کشیده است
در زر بگیرم از ره تعظیم گوش را
کآواز جانفزای تو روزی شنیده است
هوش و خرد فدای دل خویشتن کنم
کز جام تو شراب محبت کشیده است
وابستگی به صالح از آن شد دل مرا
کز هرچه غیر تست بکلی رمیده است.
و این دو بیت نیز از اوست وبسی نیکو است:
اسیر هجرشدم هر کجا که دل بستم
فتاد طرح جدایی به هرکه پیوستم
گذشتم از طلب هر مراد و آسودم
کشیدم از همه دست امید و وارستم.
و میگویند این دو بیت در وقت ترک دنیا گفته. (از مجالس النفائس ص 290)
لغت نامه دهخدا
(نَ یِ)
چیزهای نفیس و گرانمایه و گرانبها. (ناظم الاطباء). نفائس. رجوع به نفائس شود: و چون آفتاب روشن است که تو آمده ای تا نفایس ذخایر از ولایت ما ببری. (کلیله و دمنه). در جوار این مسجد مدرسه ای بنا نهاد و آن را به نفایس کتب و غرایب تصانیف ائمه مشحون کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 422)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع واژۀ نفساء. رجوع به نفساء شود
لغت نامه دهخدا
(نُفْ فا)
جمع واژۀ نفساء. رجوع به نفساء شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
فائش. وادیی است در زمین یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نفیجه، بمعنی کمان. (آنندراج). رجوع به نفیجه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
بوهای خوش. (غیاث اللغات) (آنندراج). جمع واژۀ نفیحه. رجوع به نفیحه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
شتران زمین طی کننده. (منتهی الارب) (از متن اللغه) ، شتران لاغر. (منتهی الارب) (المنجد) (از اقرب الموارد). و گفته اند شترانی که زمین درمی نوردند. (از اقرب الموارد) ، کسانی که سنگ اندازی نمایند خواه در پس آنها چیزی مکروه باشد خواه دشمن. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ نفیضه، بمعنی گروهی که به جهت تجسس دشمن و خوف فرستند هر جانبی. (آنندراج) (از المنجد). رجوع به نفیضه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ءِ)
جمع واژۀ نسیسه. رجوع به نسیسه شود
لغت نامه دهخدا
زایمان زن، زایخون، گرانمایه گردیدن، زچگی زن زچگی زن حالت وضع حمل، ایام زچگی زن. یا ایام نفاس. خونی که پس از زاییدن از زن خارج شود خون ولادت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفایس
تصویر نفایس
چیزهای گرانبها و گرانمایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفاس
تصویر نفاس
((نِ))
زچگی زن، حالت وضع حمل، ایام زچگی زن، خونی که پس از زاییدن از زن خارج شود، خون ولادت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفایس
تصویر نفایس
((نَ یِ))
جمع نفیسه، چیزهای گران بها و نفیس
فرهنگ فارسی معین