جدول جو
جدول جو

معنی نغی - جستجوی لغت در جدول جو

نغی
(غُ)
سخن نرم گفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، سخن گفتن. تکلم کردن: مانغی بحرف، ای مانبس. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نقی
تصویر نقی
(پسرانه)
پاکیزه، پاک، برگزیده، لقب امام دهم شیعیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نبی
تصویر نبی
(پسرانه)
پیامبر خداوند، لقب پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بغی
تصویر بغی
ایجاد فساد کردن، بدکاری، ستم کردن، تعدی، سرکشی، نافرمانی، گردنکشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغل
تصویر نغل
گود، گودال، آغل گوسفند در کوه و صحرا، برای مثال گوسپندیم و جهان هست به کردار نغل / چون گه خواب بود سوی نغل باید شد (رودکی - ۵۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغم
تصویر نغم
سخن آهسته، آهنگ، سرود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقی
تصویر نقی
پاک وپاکیزه، برگزیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندی
تصویر ندی
نم، شبنم
باران
گیاه تازه
خاک نمناک
بخشش و دهش
بخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفی
تصویر نفی
مقابل اثبات، رد کردن، راندن کسی از شهر خودش، تبعید، نیستی، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نای
تصویر نای
لوله ای غضروفی که از گلو به پایین در جلوی مری واقع شده و هوا را به شش ها می رساند، گلو، حلقوم، قصبه الریه،
در موسیقی یکی از آلات موسیقی که با دهان نواخته می شود، نی
نای ترکی: در موسیقی سرنا، کرنا، شیپور بزرگ، نای جنگی
نای رویین: کرنا، شیپور بزرگ، نای جنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبی
تصویر نبی
پیغمبر، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی، نبی اللّٰه، پیامبر، رسول، پیمبر، وخشور، پیغامبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنی
تصویر غنی
توانگر، مالدار، بی نیاز، سرشار، پر از عناصر مفید
فرهنگ فارسی عمید
(نُ غَ رَ)
تأنیث نغیر. (اقرب الموارد). رجوع به نغیر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ)
تأنیث نغیل. (از منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به نغیل و نغل شود
لغت نامه دهخدا
(نَغْ)
نغو و آلوی دمشقی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 380)
لغت نامه دهخدا
(نُ غَ)
تصغیر نغر و نغر. (از منتهی الارب). گنجشک نوک سرخ خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). و تأنیث آن نغیره است. (از اقرب الموارد). رجوع به نغر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
زنازاده. (منتهی الارب) (آنندراج). نغل. نغل. (متن اللغه). رجوع به نغل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غنی
تصویر غنی
مالدار، بی نیاز گردیدن، زندگی را براحتی گذرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
در گذشتن از اندازه، فزونی در گناه، خیزابگی خیزش آب، جوشیدن خون، آپخشی (طغیان آب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغی
تصویر مغی
گودی عمق: (جای کشت و درخت و مغی جویها) (التفهیم. 333)، گودال
فرهنگ لغت هوشیار
نربودن رجولیت فحلی: که انبازی ایشان اندر جنس بودچنانکه نری ومادگی، آلت رجولیت (انسان وحیوان)
فرهنگ لغت هوشیار
شبنم ژاله، باران، بخشش نیکی، جوانمردی، تری، خاک تر تر نمناک، انجمن، باشگاه دگر گشته ندا بنگرید به ندا تری روز. نم، باران، خاک نمناک، آنچه که موجب خوشبویی گردد مانند بخور. نداء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبی
تصویر نبی
پیامبر، پیغمبر اسلام (ص)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزی
تصویر نزی
تند خوی پرخاشجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغیل
تصویر نغیل
فاسد و تباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغی
تصویر بغی
طلبیدن، از حق برگشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغیر
تصویر نغیر
شخیس از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغیش
تصویر نغیش
جنبان جنبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغیل
تصویر نغیل
((نَ))
فاسد، حرامزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهی
تصویر نهی
بازداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نری
تصویر نری
آلت مردانگی، آل مردی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نغز
تصویر نغز
جالب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غنی
تصویر غنی
پر بار، پرمایه، توان گر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفی
تصویر نفی
نایش
فرهنگ واژه فارسی سره
حرام زاده، زنازاده، ولدالزنا
متضاد: حلال زاده
فرهنگ واژه مترادف متضاد