- نغله(نَلَ)
تأنیث نغل. (از منتهی الارب). دختر زنازاده. (از اقرب الموارد). نغله. (اقرب الموارد)
معنی نغله - جستجوی لغت در جدول جو
- نغله(نُ لَ)
تباهی پوست. (منتهی الارب) (آنندراج). تباهی پوست در دباغت. (ناظم الاطباء). اسم است از انغل الادیم. (اقرب الموارد)
- نغله(نَ غِ لَ)
تأنیث نغل به معنی دختر زنازاده. (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به نغل شود، فاسد. نغیل. (المنجد) ، جوزه نغله، چهارمغز متغیر و تباه. (منتهی الارب). متغیره زنخه. (اقرب الموارد). گردوی تباه شدۀ بدبوشده. (ناظم الاطباء)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نخل، از درختان گرمسیری با تنۀ استوانه ای و بی شاخه و برگ های بزرگ و دارای بریدگی های عمیق، درخت خرما
زنبور عسل، نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوه ای که موم و عسل تولید می کند، مگس انگبین، گوژانگبین، منگ، منج، کبت
هر چیز نیلی و کبود، عصاره نیل: نیلج، اسب و استر کبود رنگ: (زهر قسم اسب الوان در طویله سمند و ابلق و کورنگ و تیله) (ویس ورامین فرنظا)
جابه جایی، سخن چینی ترشیده: زنی که دیگر خواستگار ندارد. نقله در فارسی، جمع ناقل، برندگان، باز گویندگان جمع ناقل حاملان برندگان: نقله علوم یونانی
خرچنگ سنبی، فرموک دکچی رشته ای را گویند که چون تخم بر دوک پیچیده شود
نفله کردن از سریای نفل به آرش افتادن از میان رفتن از میان بردن تلف شده از بین رفته، آدم مردنی وضعیف
زلف معشوق گیسو: هریک از دختران زهره جبین... بر فراز سر و روان نغوله ها بسته
نحله در فارسی کابین دست پیمان، دبستان فرزانی، آیین دین، بخشش دهش عطیه بخشش، دعوی، مذهب دیانت، جمع نحل
نخله در فارسی یک کویک خرما بن نخ نما پارچه یافرشی که براثراستعمال متمادی تاروپودش آشکارشده: (یقه لباسش نخ نماشده قالی نخ نما)
