جدول جو
جدول جو

معنی نغل - جستجوی لغت در جدول جو

نغل
گود، گودال، آغل گوسفند در کوه و صحرا، برای مثال گوسپندیم و جهان هست به کردار نغل / چون گه خواب بود سوی نغل باید شد (رودکی - ۵۲۲)
تصویری از نغل
تصویر نغل
فرهنگ فارسی عمید
نغل
(نَ غِ)
پسر زنا. (از منتهی الارب) (آنندراج). بدنسب. (غیاث اللغات) (جهانگیری). زنازاده را گویند بعلت فساد نسبش. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نغل. (اقرب الموارد) (المنجد). تأنیث آن نغله است. (آنندراج) ، پوست تباه شده در دباغت. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، فاسد. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
نغل
(نَ غِ)
کنده ای باشد از برای گوسپندان و راهگذریان بکنند تا به شب بدان خانه اندرشوند در دشت و دامن کوه. (لغت فرس اسدی ص 327). و به تازی کهف گویند. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). جایی که در صحرا و دامن کوه مانند زیر زمین بجهت خوابیدن گوسفندان کنند. (از برهان قاطع). شب باشی چهار پایان در صحرا. (از غیاث اللغات). آغل. (از جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). جائی که در بیابان برای گوسفندان سازند و مردم نیز در آنجا باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). غوشاد. خباک. شب گاه. شب غازه. زاغه. آغل غول. خبک. (یادداشت مؤلف) :
گوسپندیم و جهان هست بکردار نغل
چون گه خواب شود سوی نغل باید شد.
رودکی (از فرهنگ اسدی).
هر که بگوید که منم بر سر شاخش بزنم
کاین حرم عشق بود ای حیوان نیست نغل.
مولوی (از جهانگیری).
، غار گرگ، سوراخ روباه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نغل
(نَ غَ)
ژرف. دوراندرون. (یادداشت مؤلف از حفان). رجوع به نغل شود:
نغل چاهی است این چاه طبیعت
مشو زنهار گمراه از طبیعت.
عطار
لغت نامه دهخدا
نغل
(نَ)
پسر زنا. (منتهی الارب) (آنندراج). زنازاده که فاسدالنسب است. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). نغل. (اقرب الموارد) (متن اللغه) (المنجد). نغیل. (متن اللغه) ، حیوانی که از اسب و خر تولد کند. (از المنجد). قاطر
لغت نامه دهخدا
نغل
(غَ)
تباه شدن. (از غیاث اللغات). تباه شدن پوست. (از جهانگیری). تباه گردیدن پوست در دباغت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). و عفن شدن آن. (از متن اللغه). تباه شدن ادیم. (تاج المصادر بیهقی). تباه شدن ادیم در پیراستن. (از زوزنی). فهو نغل. (متن اللغه) ، تباه گردیدن زخم، بد شدن نیت. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (آنندراج). کینه ور گردیدن دل. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ازاقرب الموارد). کینه ور شدن دل. (از تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) (از متن اللغه) ، سخن چینی نمودن و تباهی انداختن میان قوم. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). و اسم از آن نغله است. (از متن اللغه) ، افساد و نمیمه بین قوم. (اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
نغل
گودال، اغل گوسفند در صحرا و کوه
تصویری از نغل
تصویر نغل
فرهنگ لغت هوشیار
نغل
((نَ غَ))
تباه گردیدن پوست در دباغت، تباه گردیدن زخم، بد شدن نیت، کینه ور گردیدن، تباهی انداختن میان مردم، سخن چینی کردن، تباهی، سوء نیت، کینه وری، سخن چینی
تصویری از نغل
تصویر نغل
فرهنگ فارسی معین
نغل
((نَ غِ یا غُ))
گودال، آغل گوسفند در کوه و صحرا
تصویری از نغل
تصویر نغل
فرهنگ فارسی معین
نغل
((نَ))
پوست تباه شده در دباغت، پسر زنا
تصویری از نغل
تصویر نغل
فرهنگ فارسی معین
نغل
((نَ غ))
زنازاده، پسر زنا
تصویری از نغل
تصویر نغل
فرهنگ فارسی معین
نغل
محتال، بداصل، حرام زاده، زنازاده
متضاد: اصیل
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بغل
تصویر بغل
پهلو، کنار، آغوش، بر
بغل زدن: بغل گرفتن، کسی را دو دستی در آغوش کشیدن
بغل کردن: کسی را در آغوش گرفتن
بغل گشودن: آغوش باز کردن، دست ها را از هم باز کردن برای در آغوش کشیدن کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغم
تصویر نغم
سخن آهسته، آهنگ، سرود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دغل
تصویر دغل
نادرست، حیله گر، مکار، کسی که چیزی را برای گمراه ساختن خریدار تغییر صورت بدهد، سیم و زر قلب و ناسره، برای مثال تا چه خواهی خریدن ای مغرور / روز درماندگی به سیم دغل (سعدی - ۸۹)، حیله، مکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفل
تصویر نفل
عبادتی که واجب نباشد، آنچه انسان علاوه بر واجبات و فرایض به جا بیاورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبل
تصویر نبل
تیری که با کمان اندازند
فرهنگ فارسی عمید
(نُ لَ)
تباهی پوست. (منتهی الارب) (آنندراج). تباهی پوست در دباغت. (ناظم الاطباء). اسم است از انغل الادیم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَلَ)
تأنیث نغل. (از منتهی الارب). دختر زنازاده. (از اقرب الموارد). نغله. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ غِ لَ)
تأنیث نغل به معنی دختر زنازاده. (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به نغل شود، فاسد. نغیل. (المنجد) ، جوزه نغله، چهارمغز متغیر و تباه. (منتهی الارب). متغیره زنخه. (اقرب الموارد). گردوی تباه شدۀ بدبوشده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ غَل ل)
درآینده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انغلال شود، درمیان نهاده و مندرج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شغل
تصویر شغل
مشغول کردن، بکارواداشتن، حرفه
فرهنگ لغت هوشیار
خرد اندام دست و پا کوچولو، بد خوی، ناآرام، بد خوار بد خوراک، نزار ترنجیده پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغل
تصویر تغل
واحد وزن در کردستان معادل 30 من کردستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغل
تصویر زغل
پارسی تازی گشته دغل نبهرگی، ترفند کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغل
تصویر رغل
سلمه از گیاهان سرمک آکندگی خوشه پردانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغل
تصویر بغل
زیر مفصل شانه و بازوی انسان وحیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دغل
تصویر دغل
حیله و نادرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغل
تصویر آغل
لانه مرغ خانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغل
تصویر شغل
پیشه، کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نسل
تصویر نسل
دودمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نخل
تصویر نخل
خرمابن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نقل
تصویر نقل
باز گفت، بازگویی، گزک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نغز
تصویر نغز
جالب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آغل
تصویر آغل
سرپناه، لانه مرغی
فرهنگ واژه فارسی سره