کنده ای باشد از برای گوسپندان و راهگذریان بکنند تا به شب بدان خانه اندرشوند در دشت و دامن کوه. (لغت فرس اسدی ص 327). و به تازی کهف گویند. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). جایی که در صحرا و دامن کوه مانند زیر زمین بجهت خوابیدن گوسفندان کنند. (از برهان قاطع). شب باشی چهار پایان در صحرا. (از غیاث اللغات). آغل. (از جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). جائی که در بیابان برای گوسفندان سازند و مردم نیز در آنجا باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). غوشاد. خباک. شب گاه. شب غازه. زاغه. آغل غول. خبک. (یادداشت مؤلف) : گوسپندیم و جهان هست بکردار نغل چون گه خواب شود سوی نغل باید شد. رودکی (از فرهنگ اسدی). هر که بگوید که منم بر سر شاخش بزنم کاین حرم عشق بود ای حیوان نیست نغل. مولوی (از جهانگیری). ، غار گرگ، سوراخ روباه. (ناظم الاطباء)
کنده ای باشد از برای گوسپندان و راهگذریان بکنند تا به شب بدان خانه اندرشوند در دشت و دامن کوه. (لغت فرس اسدی ص 327). و به تازی کهف گویند. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). جایی که در صحرا و دامن کوه مانند زیر زمین بجهت خوابیدن گوسفندان کنند. (از برهان قاطع). شب باشی چهار پایان در صحرا. (از غیاث اللغات). آغل. (از جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). جائی که در بیابان برای گوسفندان سازند و مردم نیز در آنجا باشند. (انجمن آرا) (آنندراج). غوشاد. خباک. شب گاه. شب غازه. زاغه. آغل غول. خبک. (یادداشت مؤلف) : گوسپندیم و جهان هست بکردار نغل چون گه خواب شود سوی نغل باید شد. رودکی (از فرهنگ اسدی). هر که بگوید که منم بر سر شاخش بزنم کاین حرم عشق بود ای حیوان نیست نغل. مولوی (از جهانگیری). ، غار گرگ، سوراخ روباه. (ناظم الاطباء)
پهلو، کنار، آغوش، بر بغل زدن: بغل گرفتن، کسی را دو دستی در آغوش کشیدن بغل کردن: کسی را در آغوش گرفتن بغل گشودن: آغوش باز کردن، دست ها را از هم باز کردن برای در آغوش کشیدن کسی
پهلو، کنار، آغوش، بر بغل زدن: بغل گرفتن، کسی را دو دستی در آغوش کشیدن بغل کردن: کسی را در آغوش گرفتن بغل گشودن: آغوش باز کردن، دست ها را از هم باز کردن برای در آغوش کشیدن کسی
نادرست، حیله گر، مکار، کسی که چیزی را برای گمراه ساختن خریدار تغییر صورت بدهد، سیم و زر قلب و ناسره، برای مثال تا چه خواهی خریدن ای مغرور / روز درماندگی به سیم دغل (سعدی - ۸۹)، حیله، مکر
نادرست، حیله گر، مکار، کسی که چیزی را برای گمراه ساختن خریدار تغییر صورت بدهد، سیم و زر قلب و ناسره، برای مِثال تا چه خواهی خریدن ای مغرور / روز درماندگی به سیم دغل (سعدی - ۸۹)، حیله، مکر