جدول جو
جدول جو

معنی نغبق - جستجوی لغت در جدول جو

نغبق(نُ بُ)
گول. (منتهی الارب) (آنندراج). احمق. (ناظم الاطباء) (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نغبق
گول
تصویری از نغبق
تصویر نغبق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نبق
تصویر نبق
بار درخت سدر، میوۀ درخت سدر
فرهنگ فارسی عمید
(غُ)
آب دهن فروبردن. (زوزنی). فروبردن آب دهن را به حلق. (از منتهی الارب) (آنندراج). بلع کردن آب دهن را. (از اقرب الموارد) ، خوردن آب را. (از منتهی الارب) (آنندراج). گویند: نغب الطائر، حسا من الماء. (اقرب الموارد) (متن اللغه). ولایقال شرب. (متن اللغه) ، جرعه جرعه خوردن آب. (از تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، چند جرعه خوردن از خنور. (از منتهی الارب). جرعه جرعه نوشیدن از آوند. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نُ غَ)
جمع واژۀ نغبه. رجوع به نغبه و نغبه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ / نَ بِ / نَ بَ)
کنار که بر سدر است. (منتهی الارب) (آنندراج). کنار که بار درخت سدر باشد. (ناظم الاطباء). بار درخت سدر. (از المنجد). کنار. (قاموس) (دهار) (دستوراللغه). بار درخت کنار. (غیاث اللغات). نبق و نبق و نبق و نبق، بار درخت سدر. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). اندر شهر گرگان و طبرستان آن را طاق دانه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). میوۀ درخت سدر. کنار. (از ترجمه صیدنه) واحد آن نبقه است. (اقرب الموارد). ثمرۀ درخت سدر. میوۀ کنار. ثمر السدر، میوۀ درخت زنزلخت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
شراب شبانگاهی خوردن وخورانیدن. (منتهی الارب) ، سیراب کردن یا دوشیدن شتر و گوسفند به شامگاه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غُ ظَ)
بانگ کردن زاغ. (از المنجد). غیق غیق کردن غراب. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). نغیق. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد). فهو نغّاق. (متن اللغه) ، قطع کردن شتر حنین را و دراز نکردن آن را. نغیق. بغام. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). رجوع به بغام شود
لغت نامه دهخدا
(نَغْ غا)
غراب نغاق، کثیرالنغیق، زاغ بسیاربانگ. (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). رجوع به نغاق شود
لغت نامه دهخدا
(نُ)
نام مرغی است. (منتهی الارب) (آنندراج). پرنده ای است. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ)
جرعه. (اقرب الموارد) (متن اللغه) (المنجد) (از مهذب الاسماء). یک آشام آب و جز آن. (منتهی الارب). یک شربت آب. (از مهذب الاسماء). نغبه. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ج، نغب، پس خورده. نغبه. ج، نغب، یکبار گرسنه شدن. بی نانخورش گردیدن قوم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نُ بَ)
نغبه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به نغبه شود، کار زشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بِ لا)
شبانگاه دوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ قَ)
آواز شکم ستور که شنیده شود، یا آواز نرۀ آن چون در غلاف جنبد. (منتهی الارب) (از متن اللغه). آوازی که از شکم ستور شنیده شود. (از اقرب الموارد). و هی النغبوقه. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غبق
تصویر غبق
می نوشی در شبانگاه شامنوشی
فرهنگ لغت هوشیار
میوه کنار، نوشتن میوه درخت کنارراگویندکه برگهایش راخشک کرده پس ازکوبیدن بنام سدر جهت شستشوی بدن بکارمیبرند. یانبق هندی. درختی است از رده دولپه ییهای جداگلبرگ که جزو تیره بیکزاسه میباشد و متعلق بنواحی حاره است ظلوی هندی طالیسفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغبوق
تصویر نغبوق
بدبده کرک وردیچ از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغبه
تصویر نغبه
هفت (جرعه)، کار زشت
فرهنگ لغت هوشیار
((نَ))
میوه درخت کنار را گویند که برگ هایش را خشک کرده پس از کوبیدن به نام سدر جهت شستشوی بدن بکار می برند
فرهنگ فارسی معین