نعمت سمرقندی (ملا...) متخلص به نعیما، از شاعران قرن یازدهم هجری قمری است. او راست: بر گل رخسار خال بیشمارش حاصل است سبز کردن دانه از حسن زمین قابل است. (از نصرآبادی ص 443). رجوع به نگارستان سخن ص 125 و فرهنگ سخنوران شود
نعمت سمرقندی (ملا...) متخلص به نعیما، از شاعران قرن یازدهم هجری قمری است. او راست: بر گل رخسار خال بیشمارش حاصل است سبز کردن دانه از حسن زمین قابل است. (از نصرآبادی ص 443). رجوع به نگارستان سخن ص 125 و فرهنگ سخنوران شود
کلمه مرکب از نعم و ما یعنی نیک و بسیار خوب. گویند: غسلت غسلاً نعما، ای نعم ما غسلت، غسل کردم غسلی نیک. و دقاً نعما، کوبیدنی نیک و بسیار نرم. (از ناظم الاطباء)
کلمه مرکب از نعم و ما یعنی نیک و بسیار خوب. گویند: غسلت غسلاً نعما، ای نعم ما غسلت، غسل کردم غسلی نیک. و دقاً نعما، کوبیدنی نیک و بسیار نرم. (از ناظم الاطباء)
از شاعران قرن یازدهم هجری قمری شیراز است و خیاط مخصوص امامقلی خان حاکم فارس بوده است. او راست: در محبت سر حرف گله وا نتوان کرد صد سخن بر لب و یک حرف ادا نتوان کرد گلۀ هجر ز امروز کنم سر که مباد این حکایت همه در روز جزا نتوان کرد پشت بر راه روم از سر کوی تو برون زآنکه در هر قدمی رو به قفانتوان کرد. (از تذکرۀ نصرآبادی ص 294) (روز روشن ص 841). رجوع به نگارستان سخن ص 124 و فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 152 و آتشکدۀ آذر ص 312 و فرهنگ سخنوران شود
از شاعران قرن یازدهم هجری قمری شیراز است و خیاط مخصوص امامقلی خان حاکم فارس بوده است. او راست: در محبت سر حرف گله وا نتوان کرد صد سخن بر لب و یک حرف ادا نتوان کرد گلۀ هجر ز امروز کنم سر که مباد این حکایت همه در روز جزا نتوان کرد پشت بر راه روم از سر کوی تو برون زآنکه در هر قدمی رو به قفانتوان کرد. (از تذکرۀ نصرآبادی ص 294) (روز روشن ص 841). رجوع به نگارستان سخن ص 124 و فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 152 و آتشکدۀ آذر ص 312 و فرهنگ سخنوران شود
ابن درویش بهشتی قلندرقمی، از شعرای قرن یازدهم هجری قمری است و به روایت مؤلف روز روشن سفری به هندوستان کرده سپس به وطن برگشته است و به روایت نصرآبادی ’مشرب وسیعی داشت چنانچه دست رد به هیچیک از مغیرات نمی گذاشت’ او راست: آهی که بی تو از دل غمناک می کشم سروی بریده است که بر خاک می کشم. ز می گلگون شد آن رخسار گندم گون تماشا کن تصور می کنی طاووس در کشمیر می گردد. (از روز روشن ص 841) (تذکرۀ نصرآبادی ص 420). رجوع به نگارستان سخن ص 125 و فرهنگ سخنوران شود
ابن درویش بهشتی قلندرقمی، از شعرای قرن یازدهم هجری قمری است و به روایت مؤلف روز روشن سفری به هندوستان کرده سپس به وطن برگشته است و به روایت نصرآبادی ’مشرب وسیعی داشت چنانچه دست رد به هیچیک از مغیرات نمی گذاشت’ او راست: آهی که بی تو از دل غمناک می کشم سروی بریده است که بر خاک می کشم. ز می گلگون شد آن رخسار گندم گون تماشا کن تصور می کنی طاووس در کشمیر می گردد. (از روز روشن ص 841) (تذکرۀ نصرآبادی ص 420). رجوع به نگارستان سخن ص 125 و فرهنگ سخنوران شود
نعمت و ناز. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 100). ناز. (زمخشری) (مهذب الاسماء). آسایش. (مهذب الاسماء). نعمت و نیکی و دسترس و مال و ناز. (غیاث اللغات). فراخی مال. نعمت. تن آسانی. (منتهی الارب). خفض و دعه و مال و خوشی عیش و نعمت فراوان. (از متن اللغه) : شادمان باد همه ساله و با ناز و نعیم دشمن و حاسد او مانده به تیمار و ندم. فرخی. از آن چندان نعیم این جهانی که ماند از آل ساسان وآل سامان. مجلدی. پرهیز کن از کسی که نشناسد دنیا و نعیم بی قرارش را. ناصرخسرو. از ملک دنیا به نعیم آخرت پیوست. (کلیله و دمنه). بیوفتادم از پای و کار رفت از دست ز کامرانی ماندم جدا و ناز و نعیم. سوزنی. تا از جمال مهد تو شروان جمال یافت قحطش همه نعیم و نیازش تنعم است. خاقانی. نعیم خطۀ شیراز ولعبتان بهشتی ز هر دریچه نگه کن که حور بینی و عین را. سعدی. با تویاران همه در ناز و نعیم من گنه کارم از آن می سوزم. سعدی. سرای دولت باقی نعیم آخرت است زمین سخت نگه کن چو می نهی بنیاد. سعدی. حافظ دگرچه می طلبی از نعیم دهر می می خوری و طرۀ دلدار می کشی. حافظ. ، دهش. عطیه. (از منتهی الارب) (از آنندراج) : نعیم دوست تو بی زوال است شراب نعمت تو بی خمار است. مسعودسعد. - نعیم اﷲ، دهش و عطیۀ او تعالی. (منتهی الارب). عطیۀ بسیار و فراوان خدا. (از متن اللغه). ، نامی است از نام های بهشت. (یادداشت مؤلف از تفسیرابوالفتوح ج 2 ص 189 چ 1 تهران). بهشت. (آنندراج) : مسکن و مستقر خواجه نعیم دگر است یک دو سال است که من دور بماندم ز نعیم. فرخی. ای سرای تو نعیم دگر و زائر تو سال و مه بی غم و دلشاد نشسته به نعیم. فرخی. یکی را نعیمی یکی را جحیمی. (تاریخ بیهقی ص 384). دیدی اندر صفای خود کونین شد دلت فارغ از جحیم و نعیم. ناصرخسرو. - اهل نعیم، بهشتی. اهل بهشت: امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم خواب در روضۀ رضوان نکند اهل نعیم. سعدی. - بهشت نعیم: زمین ز گریۀ ابر است چون بهشت نعیم هوا ز خندۀ برق است چون که سینا. مسعودسعد. - جنت نعیم، بهشت ناز و نعمت. (مهذب الاسماء) : رحمت کناد خدا بر او... و ساکن گرداند او را در جنت های نعیم. (تاریخ بیهقی ص 310). - جنهالنعیم، یکی از هفت بهشت. (یادداشت مؤلف)
نعمت و ناز. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 100). ناز. (زمخشری) (مهذب الاسماء). آسایش. (مهذب الاسماء). نعمت و نیکی و دسترس و مال و ناز. (غیاث اللغات). فراخی مال. نعمت. تن آسانی. (منتهی الارب). خفض و دعه و مال و خوشی عیش و نعمت فراوان. (از متن اللغه) : شادمان باد همه ساله و با ناز و نعیم دشمن و حاسد او مانده به تیمار و ندم. فرخی. از آن چندان نعیم این جهانی که ماند از آل ساسان وآل سامان. مجلدی. پرهیز کن از کسی که نشناسد دنیا و نعیم بی قرارش را. ناصرخسرو. از ملک دنیا به نعیم آخرت پیوست. (کلیله و دمنه). بیوفتادم از پای و کار رفت از دست ز کامرانی ماندم جدا و ناز و نعیم. سوزنی. تا از جمال مهد تو شروان جمال یافت قحطش همه نعیم و نیازش تنعم است. خاقانی. نعیم خطۀ شیراز ولعبتان بهشتی ز هر دریچه نگه کن که حور بینی و عین را. سعدی. با تویاران همه در ناز و نعیم من گنه کارم از آن می سوزم. سعدی. سرای دولت باقی نعیم آخرت است زمین سخت نگه کن چو می نهی بنیاد. سعدی. حافظ دگرچه می طلبی از نعیم دهر می می خوری و طرۀ دلدار می کشی. حافظ. ، دهش. عطیه. (از منتهی الارب) (از آنندراج) : نعیم دوست تو بی زوال است شراب نعمت تو بی خمار است. مسعودسعد. - نعیم اﷲ، دهش و عطیۀ او تعالی. (منتهی الارب). عطیۀ بسیار و فراوان خدا. (از متن اللغه). ، نامی است از نام های بهشت. (یادداشت مؤلف از تفسیرابوالفتوح ج 2 ص 189 چ 1 تهران). بهشت. (آنندراج) : مسکن و مستقر خواجه نعیم دگر است یک دو سال است که من دور بماندم ز نعیم. فرخی. ای سرای تو نعیم دگر و زائر تو سال و مه بی غم و دلشاد نشسته به نعیم. فرخی. یکی را نعیمی یکی را جحیمی. (تاریخ بیهقی ص 384). دیدی اندر صفای خود کونین شد دلت فارغ از جحیم و نعیم. ناصرخسرو. - اهل نعیم، بهشتی. اهل بهشت: امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم خواب در روضۀ رضوان نکند اهل نعیم. سعدی. - بهشت نعیم: زمین ز گریۀ ابر است چون بهشت نعیم هوا ز خندۀ برق است چون کُه ِ سینا. مسعودسعد. - جنت نعیم، بهشت ناز و نعمت. (مهذب الاسماء) : رحمت کناد خدا بر او... و ساکن گرداند او را در جنت های نعیم. (تاریخ بیهقی ص 310). - جنهالنعیم، یکی از هفت بهشت. (یادداشت مؤلف)
ابن هبیره بن شبل بن یثربی الشیبانی، از سرداران و شجاعان عرب است. وی با مختار ثقفی در نهضت کوفه همراه بود و در جنگ با شبث بن ربعی به سال 66 هجری قمری کشته شد. (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 15). رجوع به الکامل ابن اثیر ج 4 ص 86 و جمهره الانساب ص 302 شود ابن قعنب بن عتاب بن حارث الریاحی الیربوعی، مکنی به ابوقران و ملقب به الواقعه، از فارسان و شاعران عهد جاهلیت است. رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 14 و النقائض ج 18 ص 71 و 474 و جمهره الانساب ص 216 و معجم ما استعجم ص 739 شود
ابن هبیره بن شبل بن یثربی الشیبانی، از سرداران و شجاعان عرب است. وی با مختار ثقفی در نهضت کوفه همراه بود و در جنگ با شبث بن ربعی به سال 66 هجری قمری کشته شد. (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 15). رجوع به الکامل ابن اثیر ج 4 ص 86 و جمهره الانساب ص 302 شود ابن قعنب بن عتاب بن حارث الریاحی الیربوعی، مکنی به ابوقران و ملقب به الواقعه، از فارسان و شاعران عهد جاهلیت است. رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 14 و النقائض ج 18 ص 71 و 474 و جمهره الانساب ص 216 و معجم ما استعجم ص 739 شود
نعماء. نعمت ها. رجوع به نعماء شود: گویند عالمی است خوش و خرم بی حد و منتهاست در او نعما. ناصرخسرو. ز آنجا همی آید اندرین گنبد از بهر من و تو اینهمه نعما. ناصرخسرو. گفت نشناسی درخت و چشمه ای کز کرمشان بر تو نعما دیده ام. خاقانی
نعماء. نعمت ها. رجوع به نعماء شود: گویند عالمی است خوش و خرم بی حد و منتهاست در او نعما. ناصرخسرو. ز آنجا همی آید اندرین گنبد از بهر من و تو اینهمه نعما. ناصرخسرو. گفت نشناسی درخت و چشمه ای کز کرمشان بر تو نعما دیده ام. خاقانی
قصبه ای است از دهستان جزیره صلبوخ بخش مرکزی شهرستان آبادان، در 11هزارگزی شمال غربی آبادان بر کنار شطالعرب در دشت گرمسیری واقع است و 2862 تن جمعیت دارد. آبش از شطالعرب و محصولش خرما است. شغل اهالی زراعت وکارگری شرکت نفت و ماهیگیری است. این قصبه شامل دو قسمت است و قراء کوچک نهر عبدالامام، معمره، مقاطیع، کرت نمانم، خریبه، نهر عجاج، ام الحصفه، بنگ غضبونیه، عباسیه، غضبانیه، بحریه، ام خرنوب، ام القصب جزو آن قصبه منظور شده اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
قصبه ای است از دهستان جزیره صلبوخ بخش مرکزی شهرستان آبادان، در 11هزارگزی شمال غربی آبادان بر کنار شطالعرب در دشت گرمسیری واقع است و 2862 تن جمعیت دارد. آبش از شطالعرب و محصولش خرما است. شغل اهالی زراعت وکارگری شرکت نفت و ماهیگیری است. این قصبه شامل دو قسمت است و قراء کوچک نهر عبدالامام، معمره، مقاطیع، کرت نمانم، خریبه، نهر عجاج، ام الحصفه، بنگ غضبونیه، عباسیه، غضبانیه، بحریه، ام خرنوب، ام القصب جزو آن قصبه منظور شده اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
شاه فضل (سید...) مشهدی شیروانی، از دانشمندان و شعرای قرن هشتم هجری قمری است، در علوم غریبه دستی داشته و به فرمان میرانشاه فرزند تیمور لنگ به تهمت اختراع مذهب حروفی به سال 798 هجری قمری کشته شده است. دو کتاب جاودان صغیر و جاودان کبیر از تصنیفات اوست، از اشعار اوست: وجودم زمانی که پیدا نبود بجز مظهر حق تعالی نبود به مصر وجود آن زمان آمدم که با یوسف جان زلیخا نبود فرشته مرا سجده آنروز کرد که با آدم ای خواجه حوا نبود من آن دم دم از زندگی می زدم که در نفس آدم مسیحا نبود. (از ریحانه الادب ج 4 ص 222) (ریاض العارفین ص 156) (صبح گلشن ص 534). رجوع به فرهنگ سخنوران شود
شاه فضل (سید...) مشهدی شیروانی، از دانشمندان و شعرای قرن هشتم هجری قمری است، در علوم غریبه دستی داشته و به فرمان میرانشاه فرزند تیمور لنگ به تهمت اختراع مذهب حروفی به سال 798 هجری قمری کشته شده است. دو کتاب جاودان صغیر و جاودان کبیر از تصنیفات اوست، از اشعار اوست: وجودم زمانی که پیدا نبود بجز مظهر حق تعالی نبود به مصر وجود آن زمان آمدم که با یوسف جان زلیخا نبود فرشته مرا سجده آنروز کرد که با آدم ای خواجه حوا نبود من آن دم دم از زندگی می زدم که در نفس آدم مسیحا نبود. (از ریحانه الادب ج 4 ص 222) (ریاض العارفین ص 156) (صبح گلشن ص 534). رجوع به فرهنگ سخنوران شود
ابن عمرو بن رفاعه النجاری الانصاری، از اهل مدینه و از صحابۀ پیغمبر بود، مردی مزّاح بود و رسول (ع) را شادمان و خندان می کرد، و در عین شوخ طبعی از شجاعان عرب بود و در جنگهای بدر و احد و خندق شرکت جست، وی بعد از سال 41 هجری قمری در عهد خلافت معاویه درگذشت. رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 15 و الاصابه ص 7890 و التاج ج 9 ص 82 و اسدالغابه ج 5 ص 36 شود
ابن عمرو بن رفاعه النجاری الانصاری، از اهل مدینه و از صحابۀ پیغمبر بود، مردی مزّاح بود و رسول (ع) را شادمان و خندان می کرد، و در عین شوخ طبعی از شجاعان عرب بود و در جنگهای بدر و احد و خندق شرکت جست، وی بعد از سال 41 هجری قمری در عهد خلافت معاویه درگذشت. رجوع به الاعلام زرکلی ج 9 ص 15 و الاصابه ص 7890 و التاج ج 9 ص 82 و اسدالغابه ج 5 ص 36 شود