واحد نعنع است. (از اقرب الموارد). رجوع به نعنع شود، {{مصدر}} کندی زبان، یا بجای لع (به ل) نع (به ن) برآمدن از زبان. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از تاج العروس)، سست گردیدن نرۀ اسب سپس قوت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه)
واحد نعنع است. (از اقرب الموارد). رجوع به نعنع شود، {{مَصدَر}} کندی زبان، یا بجای لع (به ل) نع (به ن) برآمدن از زبان. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از تاج العروس)، سست گردیدن نرۀ اسب سپس قوت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه)
پودینه. (منتهی الارب). نعناع. پودنه. (دهار). پودینۀ باغی. (از بحر الجواهر). رجوع به نعنا و نعناع شود: می نهم از شاخ ترخان زلف بر روی پنیر می کشم از برگ نعنع وسمه بر ابروی نان. بسحاق
پودینه. (منتهی الارب). نعناع. پودنه. (دهار). پودینۀ باغی. (از بحر الجواهر). رجوع به نعنا و نعناع شود: می نهم از شاخ ترخان زلف بر روی پنیر می کشم از برگ نعنع وسمه بر ابروی نان. بسحاق