جدول جو
جدول جو

معنی نعنعه - جستجوی لغت در جدول جو

نعنعه
(نُ نُ عَ)
حوصله. (اقرب الموارد) (متن اللغه). چینه دان مرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نعنعه
(نَ نَ عَ)
واحد نعنع است. (از اقرب الموارد). رجوع به نعنع شود،
{{مصدر}} کندی زبان، یا بجای لع (به ل) نع (به ن) برآمدن از زبان. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از تاج العروس)، سست گردیدن نرۀ اسب سپس قوت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَعْ عَ)
واحد نعناع است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ عَ)
گیاه تر و نازک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). بقله ناعمه. (اقرب الموارد) (المنجد). ج، نعاع
لغت نامه دهخدا
(نُ نُ)
مرد دراز مضطرب خلقت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، فرج باریک و دراز و فروهشته. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ / نُ نُ)
پودینه. (منتهی الارب). نعناع. پودنه. (دهار). پودینۀ باغی. (از بحر الجواهر). رجوع به نعنا و نعناع شود:
می نهم از شاخ ترخان زلف بر روی پنیر
می کشم از برگ نعنع وسمه بر ابروی نان.
بسحاق
لغت نامه دهخدا
تصویری از نعنع
تصویر نعنع
پارسی تازی گشته نانوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعنه
تصویر نعنه
چینه دان
فرهنگ لغت هوشیار