جدول جو
جدول جو

معنی نعم - جستجوی لغت در جدول جو

نعم
حرف جواب، کلمۀ تصدیق و ایجاب، بلی، آری
ستور چرنده به ویژه گاو و گوسفند
تصویری از نعم
تصویر نعم
فرهنگ فارسی عمید
نعم
نعمت ها، احسان ها، نیکی ها، بهره ها، مال ها، روزی ها، خوشی ها، جمع واژۀ نعمت
تصویری از نعم
تصویر نعم
فرهنگ فارسی عمید
نعم
آری و بلی
تصویری از نعم
تصویر نعم
فرهنگ لغت هوشیار
نعم
آری، بلی
تصویری از نعم
تصویر نعم
فرهنگ فارسی معین
نعم
((نِ عَ))
جمع نعمت، نعمت ها
تصویری از نعم
تصویر نعم
فرهنگ فارسی معین
نعم
((نَ عَ))
چهارپا، مانند شتر و گوسفند، جمع انعام
تصویری از نعم
تصویر نعم
فرهنگ فارسی معین
نعم
((نُ))
نازکی، نرمی، نیکویی، خوبی، مقابل بؤس، و بؤس نیکویی و بدی
تصویری از نعم
تصویر نعم
فرهنگ فارسی معین
نعم
نیکویی، خوبی
تصویری از نعم
تصویر نعم
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نعمت
تصویر نعمت
(پسرانه)
آنچه باعث شادکامی و آسایش زندگی انسان شود، عطا و بخشش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نعما
تصویر نعما
نعمت، موهبت، نیکی، احسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعمت
تصویر نعمت
احسان، نیکی، بهره، مال، روزی، خوشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعمه
تصویر نعمه
نعمت در فارسی فرهدهش شیدان پلاو نیکبار انباردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعمت
تصویر نعمت
مال، ثروت، احسان، نیکی، دارائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعما
تصویر نعما
نعمت ها، نیکی، احسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعمت
تصویر نعمت
((نِ مَ))
احسان، نیکی، مال، روزی، جمع نعم، نعمات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنعم
تصویر تنعم
به ناز زیستن، فراخ و آسان زندگی کردن سخن نرم گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منعم
تصویر منعم
مورد احسان و نیکی قرار گرفته، نعمت داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعم
تصویر انعم
نعمت ها، موهبت ها، نیکی ها، احسان ها، جمع واژۀ نعماء و نعمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنعم
تصویر تنعم
به نعمت رسیدن، به نازونعمت پرورش یافتن، مال و ثروت پیدا کردن، تفاخر، جلوه فروشی، برای مثال آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود / عاقبت در قدم باد بهار آخر شد (حافظ - ۳۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
سخن نرم توانگر بهره رسان آساینده انعام داده احسان کرده شده، جمع منعمین نعمت دهنده احسان کننده بخشش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنعم
تصویر تنعم
((تَ نَ عُّ))
به ناز و نعمت زیستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منعم
تصویر منعم
((مُ عِ))
توانگر، مال دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منعم
تصویر منعم
((مُ عَ))
انعام داده، احسان کرده شده، جمع منعمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منعم
تصویر منعم
نعمت دهنده، احسان کننده
کسی که در نعمت باشد، توانگر، مال دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعمت الله
تصویر نعمت الله
(پسرانه)
بخشش خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نعمان
تصویر نعمان
(پسرانه)
نام چندتن از پادشاهان حیره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نعم البدل
تصویر نعم البدل
بدل خوب، عوض بهتر، بهتر از آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعمات
تصویر نعمات
نعمت ها، احسان ها، نیکی ها، بهره ها، مال ها، روزی ها، خوشی ها، جمع واژۀ نعمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعمه خوان
تصویر نعمه خوان
چرگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعمتی
تصویر نعمتی
منسوب به نعمت، منسوب به شاه نعمه الله ولی
فرهنگ لغت هوشیار
جای پر نعمت، بهشت. یا جای بهشت. جایی که از حیث فراوانی و وسایل زندگانی مانند بهشت باشد: چون راه عراق در کشیدم نعمتکده بهشت دیدم. (تحفه العراقین. قر. 44)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعمت کده
تصویر نعمت کده
شیدانکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعمت ده
تصویر نعمت ده
روزی دهنده، رزق رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعمت دادن
تصویر نعمت دادن
شیدان دادن روزی دادن روزی رساندن بخشیدن مال و وسایل زندگی انعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعمت خور
تصویر نعمت خور
روزی خوار، نعمت خواره
فرهنگ لغت هوشیار