- نعم
- حرف جواب، کلمۀ تصدیق و ایجاب، بلی، آری
ستور چرنده به ویژه گاو و گوسفند
معنی نعم - جستجوی لغت در جدول جو
- نعم
- نعمت ها، احسان ها، نیکی ها، بهره ها، مال ها، روزی ها، خوشی ها، جمع واژۀ نعمت
- نعم
- آری و بلی
- نعم
- آری، بلی
- نعم ((نِ عَ))
- جمع نعمت، نعمت ها
- نعم ((نَ عَ))
- چهارپا، مانند شتر و گوسفند، جمع انعام
- نعم ((نُ))
- نازکی، نرمی، نیکویی، خوبی، مقابل بؤس، و بؤس نیکویی و بدی
- نعم
- نیکویی، خوبی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نعمت، موهبت، نیکی، احسان
احسان، نیکی، بهره، مال، روزی، خوشی
نعمت در فارسی فرهدهش شیدان پلاو نیکبار انباردگی
مال، ثروت، احسان، نیکی، دارائی
نعمت ها، نیکی، احسان
به ناز زیستن، فراخ و آسان زندگی کردن سخن نرم گفتن
مورد احسان و نیکی قرار گرفته، نعمت داده شده
نعمت ها، موهبت ها، نیکی ها، احسان ها، جمع واژۀ نعماء و نعمت
به نعمت رسیدن، به نازونعمت پرورش یافتن، مال و ثروت پیدا کردن، تفاخر، جلوه فروشی، برای مثال آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود / عاقبت در قدم باد بهار آخر شد (حافظ - ۳۴۰)
سخن نرم توانگر بهره رسان آساینده انعام داده احسان کرده شده، جمع منعمین نعمت دهنده احسان کننده بخشش کننده
نعمت دهنده، احسان کننده
کسی که در نعمت باشد، توانگر، مال دار
کسی که در نعمت باشد، توانگر، مال دار
بدل خوب، عوض بهتر، بهتر از آن
نعمت ها، احسان ها، نیکی ها، بهره ها، مال ها، روزی ها، خوشی ها، جمع واژۀ نعمت
منسوب به نعمت، منسوب به شاه نعمه الله ولی
جای پر نعمت، بهشت. یا جای بهشت. جایی که از حیث فراوانی و وسایل زندگانی مانند بهشت باشد: چون راه عراق در کشیدم نعمتکده بهشت دیدم. (تحفه العراقین. قر. 44)
شیدانکده
روزی دهنده، رزق رساننده
شیدان دادن روزی دادن روزی رساندن بخشیدن مال و وسایل زندگی انعام
روزی خوار، نعمت خواره