جدول جو
جدول جو

معنی نظراء - جستجوی لغت در جدول جو

نظراء
نظیرها، مثل ها، مانندها، مساوی ها، همدوش ها، جمع واژۀ نظیر
تصویری از نظراء
تصویر نظراء
فرهنگ فارسی عمید
نظراء
(نُ ظَ)
جمع واژۀ نظیر. رجوع به نظیر شود: و بر نظرای خود از رودکی و رازی بدان شعر فایق شده. (تاریخ قم ص 11)
لغت نامه دهخدا
نظراء
جمع نظیر، مانندگان همتایان جمع نظیر
تصویری از نظراء
تصویر نظراء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نُ)
دهاء. فطنت. زیرکی. (یادداشت مؤلف) ، شیطنت. بدذاتی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(ظَ)
کوهی است در بلاد هذیل. تأبطشرا ظاهراً در بیت ذیل از ظرءهمین ظراء را اراده کرده آنجا که گوید:
اء بعد النفاثیین ازجر طائرا
و آسی علی شی ٔ اذا هو ادبرا
اءنهنه رحلی عنهم و اخالهم
من الذّل بعراً بالتلاعه اعفرا
ولو نالت الکفار اصحاب نوفل
بمهمهه مابین ظرء و عرعرا.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نُ صَ)
جمع واژۀ نصیر
لغت نامه دهخدا
(نُ طَ)
جمع واژۀ ناطر. رجوع به ناطر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ظَ)
جمع واژۀ نظره. رجوع به نظره شود، چهره ها. صورت ها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غِ)
نگریستن. (تاج المصادر بیهقی) ، به تأمل نگریستن، نمودار کردن زمین گیاه خود را. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، رحم کردن و مهربان شدن و مدد کردن، حکم کردن میان مردمان. (از منتهی الارب). در تمام معانی رجوع به نظر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ)
روش. طور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: استمشی فلان نکراء، أی لوناً مما یسهله عند شرب الدواء. (منتهی الارب) ، یعنی به رنگ همان دوائی که آشامیده بود طبیعت وی اجابت کرد. (ناظم الاطباء) ، بلا. سختی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
تأنیث انمر. آنچه بر آن خجک های سیاه سپید بود. (از منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به انمر شود
لغت نامه دهخدا
(نُ حَ)
جمع واژۀ نحیر. رجوع به نحیر شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تأنیث ابظر. زن درازتلاق. داه دراز تلاق ختنه ناکرده. ج، بظر. (آنندراج) (ناظم الاطباء). زن ختنه ناکرده. ج، بظر. (مهذب الاسماء) (مؤید الفضلاء). درازبظر. بزرگ گندمک (زن). (زمخشری). بزرگ خروسه.
- امه بظراء، داه درازتلاق ختنه ناکرده. ج، بظر و منه ما یقال فی الشتم: یا بن البظراء. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). آن زنی کی او ختنه نکرده باشد. (زوزنی). آن زنی که وی را ختنه نکرده باشند. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نکراء
تصویر نکراء
زیرکی هشیاری، زشت ناپسند، زیرک تیز هوش زیرکیدها، سختی شدت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصراء
تصویر نصراء
جمع نصیر یاری کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نظر و نظره، دید ها نگرش ها جمع نظر و نظره. توضیح بعض معاصران بجای نظریات} نظرات {را بکار میبرند ولی این کلمه در متون فارسی مستعمل نیست و در عربی هم معانی دیگری دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظرا
تصویر نظرا
به گمان، برابرنهاده جمع نظیر. حدسا قیاسا، طبق نظریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکراء
تصویر نکراء
((نُ))
زیرکی، سختی، شدت
فرهنگ فارسی معین
تخمیناً، تقریباً، تقریبی، حدساً، حدسی، نظری
فرهنگ واژه مترادف متضاد