جدول جو
جدول جو

معنی نظام - جستجوی لغت در جدول جو

نظام
(پسرانه)
مجموعه قوانین یا قواعد یا سنن یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها نهاده شده است
تصویری از نظام
تصویر نظام
فرهنگ نامهای ایرانی
نظام
دستگاه سیاسی، حکومت مثلاً نظام شاهنشاهی، اصول و قواعدی که چیزی بر اساس آن ها نهاده شده است مثلاً نظام آموزشی، سپاه، ارتش، آراستگی، نظم، نظم، شعر
تصویری از نظام
تصویر نظام
فرهنگ فارسی عمید
نظام
(نَظْ ظا)
ابراهیم بن سیار بن هانی بلخی بصری، مکنی به ابواسحاق و مشهور به نظام. از اعاظم دانشمندان عهد بنی عباس و از اجلۀ علمای معتزله است در علم کلام و طبیعیات والهیات تبحر داشت، و در عهد خلافت مأمون و معتصم شهرتی فوق العاده یافت، فرقۀ نظامیه بدو منسوب است. تصنیفات او را تا صد جلد نوشته اند. وی به سال 221 هجری قمری درگذشت. (از ریحانه الادب ج 4 ص 206). و نیز رجوع به خاتمۀ فهرست ابن الندیم و روضات الجنات ص 42 و الموسوعهالعربیهالمیسره شود
لغت نامه دهخدا
نظام
(نِ)
شیخ نظام، از فقهای هندوستان است و به سال 1067 به فرمان عالمگیر پادشاه کتاب فتاوی عالمگیری رابه نام او تألیف کرد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 6)
لغت نامه دهخدا
نظام
(نُظْ ظا)
جمع واژۀ ناظم. (غیاث اللغات). رجوع به ناظم شود
لغت نامه دهخدا
نظام
(نَظْ ظا)
مروارید به رشته درکشنده. (منتهی الارب) (آنندراج). نعت فاعلی است. رجوع به نظم شود:
گوهر مدح ترا دست هنر نظام است
حلۀ شکر ترا طبع خرد نساج است.
مسعودسعد.
مر لؤلؤ عقل و در دانش را
جاری نظام و نیک وزانم.
مسعودسعد.
زهی سیاست تو عقد شرک را فتاح
زهی ریاست تو در عقد را نظام.
ابوالفرج رونی.
برآرد از صدف سینه لؤلؤ منثور
که تا به سلک درآرم به سوزن نظام.
سوزنی.
عقد نظامان سحر از من پذیرد واسطه
قلب ضرابان شعر ازمن پذیرد کیمیا.
خاقانی.
، که شعر بسیار سراید. کثیرالنظم للشعر. (از متن اللغه) (از المنجد). نظیم. (متن اللغه) :
مدحتش را هزار نظام است
هر یکی را هزار دیوان باد.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
نظام
نظم دادن و آراستن، روش، رویه
تصویری از نظام
تصویر نظام
فرهنگ لغت هوشیار
نظام
((نِ))
نظم، آراستگی، عادت، روش، رشته مروارید، سپاه، ارتش، رژیم، حکومت
تصویری از نظام
تصویر نظام
فرهنگ فارسی معین
نظام
((نَ ظّ))
بسیار نظم دهنده، ترتیب دهنده
تصویری از نظام
تصویر نظام
فرهنگ فارسی معین
نظام
دستگاه، سازگان، سامانه
تصویری از نظام
تصویر نظام
فرهنگ واژه فارسی سره
نظام
انتظام، انضباط، دیسیپلین، آراستگی، ترتیب، روش، سامان، نظم، ارتش، سربازی، رژیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نظام
نظام شکارچیان آخرین خنیاگر برجسته ی موسیقی شرق مازندران
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نظامی
تصویر نظامی
مربوط به نظام، برای مثال لباس نظامی، (صفت نسبی، اسم) ارتشی، سرباز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظامت
تصویر نظامت
ناظمی کردن، انتظام کاری را بعده داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
سپاهی، لشکری، جنگی، قشونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
Military, Tactical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
militaire, tactique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
সামরিক , কৌশলগত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
צָבָאִי , טַקְטִי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
軍の , 戦術の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
军事的 , 战术的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
kijeshi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
군사의 , 전술의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
askeri, taktik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
militer, taktis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
militar, táctico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
सैन्य , सामरिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
militare, tattico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
militärisch, taktisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
militair, tactisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
військовий , тактичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
военный , тактический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
wojskowy, taktyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
militar, tático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نظامی
تصویر نظامی
ทหาร , กลยุทธ์
دیکشنری فارسی به تایلندی