جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نظام

نظام

نظام
مجموعه قوانین یا قواعد یا سنن یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها نهاده شده است
نظام
فرهنگ نامهای ایرانی

نظام

نظام
دستگاه سیاسی، حکومت مثلاً نظام شاهنشاهی، اصول و قواعدی که چیزی بر اساس آن ها نهاده شده است مثلاً نظام آموزشی، سپاه، ارتش، آراستگی، نظم، نظم، شعر
نظام
فرهنگ فارسی عمید

نظام

نظام
نظم، آراستگی، عادت، روش، رشته مروارید، سپاه، ارتش، رژیم، حکومت
نظام
فرهنگ فارسی معین

نظام

نظام
شیخ نظام، از فقهای هندوستان است و به سال 1067 به فرمان عالمگیر پادشاه کتاب فتاوی عالمگیری رابه نام او تألیف کرد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 6)
لغت نامه دهخدا

نظام

نظام
جَمعِ واژۀ ناظم. (غیاث اللغات). رجوع به ناظم شود
لغت نامه دهخدا

نظام

نظام
مروارید به رشته درکشنده. (منتهی الارب) (آنندراج). نعت فاعلی است. رجوع به نظم شود:
گوهر مدح ترا دست هنر نظام است
حُلۀ شکر ترا طبع خرد نساج است.
مسعودسعد.
مر لؤلؤ عقل و در دانش را
جاری نظام و نیک وزانم.
مسعودسعد.
زهی سیاست تو عقد شرک را فتاح
زهی ریاست تو در عقد را نظام.
ابوالفرج رونی.
برآرد از صدف سینه لؤلؤ منثور
که تا به سلک درآرم به سوزن نظام.
سوزنی.
عقد نظامان سحر از من پذیرد واسطه
قلب ضرابان شعر ازمن پذیرد کیمیا.
خاقانی.
، که شعر بسیار سراید. کثیرالنظم للشعر. (از متن اللغه) (از المنجد). نظیم. (متن اللغه) :
مدحتش را هزار نظام است
هر یکی را هزار دیوان باد.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

نظام

نظام
ابراهیم بن سیار بن هانی بلخی بصری، مکنی به ابواسحاق و مشهور به نظام. از اعاظم دانشمندان عهد بنی عباس و از اجلۀ علمای معتزله است در علم کلام و طبیعیات والهیات تبحر داشت، و در عهد خلافت مأمون و معتصم شهرتی فوق العاده یافت، فرقۀ نظامیه بدو منسوب است. تصنیفات او را تا صد جلد نوشته اند. وی به سال 221 هجری قمری درگذشت. (از ریحانه الادب ج 4 ص 206). و نیز رجوع به خاتمۀ فهرست ابن الندیم و روضات الجنات ص 42 و الموسوعهالعربیهالمیسره شود
لغت نامه دهخدا