- نطع
- بساط، گستردنی، فرش
معنی نطع - جستجوی لغت در جدول جو
- نطع ((نَ))
- سفره چرمین، سفره ای از چرم که سر گناهکار را روی آن می بریدند
- نطع
- فرش چرمی که سابقاً شخص محکوم به اعدام را روی آن می نشانیدند و سر او را می بریدند، بساط، فرش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در تازی نیامده چرم تنبان، تنبان چرمی چرمینه منسوب به نطع، چرمی که مدتها آنرا در روغن کنجد خیسانیده باشند و از آن تنبان سازند، تنبان چرمی که استاد کشتی گیر پوشد، پوستی که زیر پای اسب خاصه سواری پادشاهان گسترند: شاید که بهر جلوه شب رنگش آسمان گسترده است نطعی گوهر فشان برف. (سعید اشرف. بها. فرنظا)
ژرف نگری، شیوا سخنی، زیرکی، سیری
چرمینه پوش پهلوان کشتی کسی که نطعی پوشد، پهلوان کشتی گیر سرآمد کشتی گیران
بریدن
سود، بهره
سخنرانی، سخنوری
گونه
برش، قطع، کات (Cut) در هنگام فیلمبرداری به فرمانی از سوی کارگردان یا افراد مرتبط برای قطع کار دوربین صدا و بازی معمولا پس از برداشت کامل نما یا عدم رضایت کارگردان از نماهای فیلمبرداری شده گفته می شود،
کات در تدوین فیلم به معنی انتقال از نمایی به نمای دیگر برای اندازه سازی نما به لحاظ زمانی مکانی و حرکتی که با بریدن (Cutting) بخشهایی از نگاتیوهای برداشت شده و چسباندن (Joining) آنها به هم حاصل میشود.
تغییر ناگهانی از نمایی به نمای دیگر و عمل برش زدن فیلم در روی میز تدوین،
، کات به عنوان یکی از ابزارهای اصلی در دست کارگردان و تدوین گر، نقش بسیار مهمی در روایت داستان و خلق احساسات مختلف در مخاطب دارد.
کات در تدوین فیلم به معنی انتقال از نمایی به نمای دیگر برای اندازه سازی نما به لحاظ زمانی مکانی و حرکتی که با بریدن (Cutting) بخشهایی از نگاتیوهای برداشت شده و چسباندن (Joining) آنها به هم حاصل میشود.
تغییر ناگهانی از نمایی به نمای دیگر و عمل برش زدن فیلم در روی میز تدوین،
، کات به عنوان یکی از ابزارهای اصلی در دست کارگردان و تدوین گر، نقش بسیار مهمی در روایت داستان و خلق احساسات مختلف در مخاطب دارد.
چایمان، گای
دست برهم زد گی، دمیدن پگاه، آوای زدن، آشکارشدن: گرد یا شید (نور) یا بوی
کندن چیزی از جایی، جان کندن، جان دادن
صنف، شکل، صورت، در علم زیست شناسی گونه، در علم منطق کلی ای که بر افرادی که حقیقت یکسان دارند اطلاق می شود و اخص از جنس است
نوع بشر: انسان
نوع بشر: انسان
بیرون آمدن آب از زمین، جوشیدن آب از چشمه
بریدن، جدا کردن، متوقف شدن، قطع شده، اندازۀ طول و عرض، در علوم ادبی در علم عروض اسقاط یک حرف از آخر و تد مجموع چنان که از مستفعلن مستفعل باقی بماند و مفعولن به جایش بگذارند، پیمودن، طی کردن
قطع کردن: بریدن، جدا کردن چیزی از چیز دیگر
قطع کردن: بریدن، جدا کردن چیزی از چیز دیگر
سخن گفتن، بر زبان راندن حرف معنی دار، سخنرانی، گفتار
بریدن و جدا کردن، قطعه
کام تاک دهان پست فرومایه لفتره
جوشیدن آب
جان کندن، دم بازپسین
جمع نطع، سفره های چرمی چرمخوانها
برزبان راندن حرفی یا سخن را که از آن معنی مفهوم گردد، مکالمه، تکلم، گفتار
جمع نطفه، تم ها زهک ها جمع نطفه
منفعت، حاصل، پیداوار، بهره، ثمر
سفره آرای خوانچین
گونه، قسم، جور، طور، شیوه
برش، پاره، اندازه طول و عرض چیزی، جزم، یقین