جدول جو
جدول جو

معنی نطر - جستجوی لغت در جدول جو

نطر
(غَطْ یَ لَ)
باغبانی نمودن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نخلستان و موستان و کشتزار را حفاظت کردن. (از اقرب الموارد). بیدار ماندن و پاسداری کردن موستان و زراعت را. (از المنجد). نطاره. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء) ، عین چیزی را حفاظت کردن. (از متن اللغه). نطاره. (متن اللغه). به معنی مراقبت هم آمده است. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نصر
تصویر نصر
(پسرانه)
یاری، مدد، پیروزی، ظفر، نام سوره ای در قرآن کریم، نام یکی از پادشاهان سامانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نمر
تصویر نمر
پلنگ، حیوانی گوشت خوار و قوی جثه از تیرۀ گربه سانان، نظیر شیر و ببر و بسیار چابک و درنده. پوستش سفید و دارای خال های سیاه. در کوه های آسیا و افریقا زندگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطر
تصویر عطر
بوی خوش، مادۀ خوش بویی که از گل یا چیز دیگر می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشر
تصویر نشر
چاپ و انتشار مکتوبات، انتشاراتی مثلاً نشر اشجع، پراکنده ساختن خبر، زنده کردن، زنده کردن مردگان در روز قیامت، وزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شطر
تصویر شطر
پاره ای از چیزی، جزء، پاره، نیمه، نیمۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطر
تصویر قطر
مس، مس گداخته، نوعی مس، نوعی برد یمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقر
تصویر نقر
کنده کاری و نقاشی کردن بر روی چیزی، در موسیقی با انگشت بر سازهای موسیقی نواختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بطر
تصویر بطر
شیشۀ استوانه شکل و دهان تنگ برای نوشابه یا مایع دیگر، بطری
یکی از نقش های نامطلوب و بد در قاپ بازی
بطر آوردن: در قمار ورق بد آوردن که باعث باخت شود، بد آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسر
تصویر نسر
محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نسا، نسار،
سایه بان، برای مثال دور ماند از سرای خویش و تبار / نسری ساخت بر سر کهسار (رودکی - ۵۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطر
تصویر فطر
گشودن و باز کردن روزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطر
تصویر مطر
باران، کنایه از اشک
فرهنگ فارسی عمید
(نَ طَ رَ)
جمع واژۀ ناطر. رجوع به ناطر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بسیار شجاع و دلیر شدن، بسیار مغرور بودن. بسیار گستاخ (تجبر شدید). (از دزی ج 1 ص 607)
لغت نامه دهخدا
(قِطِ)
سختی و بلا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داهیه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به قنطیر شود، مرغی است مایل بسیاهی که بانگ کند و دبسی نیز خوانند آنرا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). فاخته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بورۀ ارمنی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). بورق. (المنجد). قسمی از بورق ارمنی است و در صنعت صابون سازی به کار است. (از متن اللغه). بورق ارمنی. (منتهی الارب) (از نزهه القلوب) (از اقرب الموارد). بورق احمر. (تحفۀ حکیم مؤمن). گروهی گفته اند بورۀ ارمنی است و گروهی گفته اند سنگی است که به روزگار چون آهک می شود، وی را اندر داروهاء بیرون به کار دارند و نباید خوردن. (یادداشت مؤلف از ذخیرۀ خوارزمشاهی). به رومی او را افراسیمون گویند، بشر گوید: آن بورۀ سوخته است، و به سندی او را قطراوس گویند، و گفته اند: نطرون بوره ای است که از قاین به اطراف برند و رنگ او سرخ است، ابوزید بلخی گوید در کتاب کیمیا که: آن بورۀ ارمنی است دو نوع است: یک نوع سفید است و سبک و به خانه زنبور مشابهت دارد، و نوع دیگر پارها باشد تنک، رازی در کتاب خود آورده است که: در خمیر نان به کار برند آنچه سفید بود او را نطرون گویند. (از ترجمه صیدنه)
لغت نامه دهخدا
(نُ طَ)
جمع واژۀ ناطر. رجوع به ناطر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطر
تصویر بطر
سخت شادی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطر
تصویر سطر
نوشتن، خط، رسته از چیزی، یک خط نوشته ای
فرهنگ لغت هوشیار
پتیار (بلا)، کبوک از پرندگان قنطوریون بنگرید به قنطوریون بلا داهیه سختی، فاخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطرون
تصویر نطرون
یونانی تازی گشته بوره ارمنی سدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطر
تصویر شطر
نصف هر شیئی، جز، پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطر
تصویر خطر
نزدیکی به هلاکت یا آنکه مایه تلف شدن کسی یا چیزی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حطر
تصویر حطر
گادن زن، زه کردن کمان، افتادن بر زمین، تراشیدن، بر زمین انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطر
تصویر اطر
اتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنطر
تصویر قنطر
((قِ طِ))
بلا، سختی، فاخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خطر
تصویر خطر
سیج، ناگواری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عطر
تصویر عطر
خوشبویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نثر
تصویر نثر
دیپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نطق
تصویر نطق
سخنرانی، سخنوری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قطر
تصویر قطر
کرانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفر
تصویر نفر
تن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سطر
تصویر سطر
رج، رده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نظر
تصویر نظر
دیدگاه، نگر، نگرش
فرهنگ واژه فارسی سره
بلا، سختی، محنت، فاخته
فرهنگ واژه مترادف متضاد