جدول جو
جدول جو

معنی نطاه - جستجوی لغت در جدول جو

نطاه
(نَ)
نام قلعۀ خیبر. (غیاث اللغات). یکی از قلاع خیبر. (از فتوح البلدان ص 32). نام خیبر، یا چشمه ای در آن یاقلعه ای (از آن) یا علفزار آن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نطاه
(نَ)
آنچه ملصق باشد به غورۀ خرما و یا شمراخ آن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). قمع بسرۀ خرما یا شمراخ. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه). ج، انطاء
لغت نامه دهخدا
نطاه
کاسبرگ
تصویری از نطاه
تصویر نطاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نطاق
تصویر نطاق
کسی که خوب سخنرانی می کند، سخنور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
دید، نظر، چشم، توجه کنید، توجه کن
نگاه داشتن: نگاهداری کردن، متوقف ساختن، ایست دادن
نگاه کردن: دیدن، نگریستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نطفه
تصویر نطفه
سلول های حامل ویژگی های والد نر، اسپرم، آب مرد یا زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نطاق
تصویر نطاق
کمربند، میان بند، نوعی جامۀ زنانه شبیه چادر که کمر آن را می بندند و دامن آن به زمین کشیده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نطاف
تصویر نطاف
جمع نطفه، تم ها زهک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
نظر، نگریست، مشاهده، ملاحظه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطاس
تصویر نطاس
همه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطاع
تصویر نطاع
سفره آرای خوانچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطاعه
تصویر نطاعه
پوشنه سازی، مزد پوشنه ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطاره
تصویر نطاره
رز بانی، دشتبانی، مزد رز بان، مزد نگهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطاق
تصویر نطاق
میان بند، آنچه بدان میان را بندند سخنران، سخنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطفه
تصویر نطفه
آب پشت در رحم، آن آب که بچه از آن بوجود میاید، آب صافی و روشن
فرهنگ لغت هوشیار
نوجوان شدن، پرورش یافتن کیف، حالی که بر اثر مسکرات یا مخدری به شخص معتاد دست دهد
فرهنگ لغت هوشیار
نجات در فارسی بوختک رستار رستگاری رستن، آز، سماروغ، جای بلند، ماده شتر تیز رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطاه
تصویر لطاه
جای، زمین، میانه پیشانی پیشانی دزد خانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطاه
تصویر قطاه
مفرد قطا یک سنگخوارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطاه
تصویر فطاه
فرو رفتگی پشت بر آمدگی سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
((نِ))
نظر، دید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نطفه
تصویر نطفه
((نُ فِ))
آب پاک و صاف، منی، یاخته تشکیل شده از ترکیب یک جفت گانه وبه طور کلی موجود در حال پیدایش از چنین یاخته ای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نطاق
تصویر نطاق
((نِ))
کمربند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نطاق
تصویر نطاق
((نَ طّ))
نطق کننده، سخن ران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
Gaze, Glance, Look
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
regard
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
olhar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
mirada
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
spojrzenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
взгляд
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
погляд
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
blik
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
Blick
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
sguardo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نگاه
تصویر نگاه
नज़र , दृष्टि
دیکشنری فارسی به هندی