تیراندازی کردن با هم و نبرد نمودن در تیراندازی. (آنندراج). با یکدیگر تیر افکندن. تناضل. (یادداشت مؤلف). مناضله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد). نیضال. (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغه). رجوع به مناضلهشود، گفتگوی عذر در پیش آوردن و دفع کردن. (آنندراج) ، حمایت کردن و جدال کردن و دفاع کردن از کسی. (ازالمنجد) (از اقرب الموارد). مناضله. نیضال. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به مناضله شود
تیراندازی کردن با هم و نبرد نمودن در تیراندازی. (آنندراج). با یکدیگر تیر افکندن. تناضل. (یادداشت مؤلف). مناضله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد). نیضال. (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغه). رجوع به مناضلهشود، گفتگوی عذر در پیش آوردن و دفع کردن. (آنندراج) ، حمایت کردن و جدال کردن و دفاع کردن از کسی. (ازالمنجد) (از اقرب الموارد). مناضله. نیضال. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به مناضله شود
تیراندازی کردن با هم و نبرد نمودن در تیراندازی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : ناضله مناضلهً و نضالاً و تنضالاً، گفتگوی عذر پیش آوردن و رفع کردن: ناضل عنه. (ناظم الاطباء)
تیراندازی کردن با هم و نبرد نمودن در تیراندازی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : ناضَلَه ُ مناضلهً و نضالاً و تنضالاً، گفتگوی عذر پیش آوردن و رفع کردن: ناضل عنه. (ناظم الاطباء)
تلا زر، نکره سیم، گوهر خوشاب، تر و تازه، کاسه چوبی، جمع نضر، تلا ها زر ها جمع نضر زرها سیمها. سیم و زر (بیشتر در مورد زر بکاررود) : چمیدن و قرارش مانند مار باشد رخشیدن شعاعش گویی نضار باشد، (منوچهری. د. چا. 22: 2)، خالص از هر چیز، قدح چوبین
تلا زر، نکره سیم، گوهر خوشاب، تر و تازه، کاسه چوبی، جمع نضر، تلا ها زر ها جمع نضر زرها سیمها. سیم و زر (بیشتر در مورد زر بکاررود) : چمیدن و قرارش مانند مار باشد رخشیدن شعاعش گویی نضار باشد، (منوچهری. د. چا. 22: 2)، خالص از هر چیز، قدح چوبین