جدول جو
جدول جو

معنی نصیف - جستجوی لغت در جدول جو

نصیف
(نَ)
نیمۀ چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نیمه. (مهذب الاسماء). نصف. یکی از دو شقۀ چیزی. (از متن اللغه). نیمۀ هر چیز. (غیاث اللغات). دو یک. نیم. نصف. (یادداشت مؤلف) ، معجر. مقنعۀ زنان. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). کواشمه. (مهذب الاسماء). خمار. (اقرب الموارد) (متن اللغه). معجر. مقنعه. چارقد. روپاک، عمامه و هرچه بدان سر بپوشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هرچه سر را بپوشاند اعم از عمامه یا روسری و خمار. (از المنجد) ، چادر دورنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برد دورنگ. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (المنجد) ، چادر نادوخته، یعنی یک عرض باشد. (غیاث اللغات) ، پیمانه ای است. (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ خطی) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، خادم. (متن اللغه). رجوع به ناصف و نصفه شود
لغت نامه دهخدا
نصیف
(نُ صَ)
زن میانه سال خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). تصغیر نصف است. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به نصف شود
لغت نامه دهخدا
نصیف
نیمه، دو رنگ، پیشیار (پیشخدمت)
تصویری از نصیف
تصویر نصیف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نصیر
تصویر نصیر
(پسرانه)
یاری دهنده، یاور، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نصیح
تصویر نصیح
ناصح، نصیحت کننده، پنددهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنصیف
تصویر تنصیف
نصف کردن، دونیم کردن چیزی، به نیمۀ چیزی رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وصیف
تصویر وصیف
غلامی که هنوز به سن بلوغ نرسیده، خدمتکار، پسر نابالغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظیف
تصویر نظیف
پاکیزه، پاک، تمیز، بی آلایش، صاف، صافی، بی غش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصیب
تصویر نصیب
بهره، حظ، بخت و اقبال
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
به دو نیم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دونیم کردن چیزی را و از هم نصف نصف کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نزد محاسبان عبارت است از بیرون ساختن نیمی از عدد را... (از کشاف اصطلاحات الفنون). مناصفه و دونیمه کردن چیزی. (ناظم الاطباء) ، سرپوش (سرپوشه یا سرپوشنه) بر سر افکندن. (زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). خمار پوشانیدن دختر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دوموی گردیدن سر یا ریش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیمی از موی سر یا ریش سپید شدن و نیمی دیگر سیاه ماندن. (از اقرب الموارد) ، سرخ شدن بعض غورۀ خرما و سبز ماندن بعض دیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نضیف
تصویر نضیف
پلید، نجس، چرکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصیع
تصویر نصیع
روشن، بی آمیغ، خالص، صافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصیح
تصویر نصیح
پند دهنده، ناصح، نیکخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصیر
تصویر نصیر
یاری کننده، مددکار، ناصر، یاریگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظیف
تصویر نظیف
پاکیزه، پاک، طاهر، تمیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصیب
تصویر نصیب
حظ و بهره، قسمت، سهم
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده نیم پیاله نیم کاسه نوعی پیاله شراب نیم کاسه: از ساقی منصف اندر آن شب صد نصفی را کشیده تا لب. (تحفه العراقین. قر. 76) توضیح پیاله خرد را جام نام است و پیاله کلان را کاسه و پیاله متوسط را نیم کاسه و نصفی، نیمی از محصول که بنسبت متساوی و بموجب عقد مزارعه بهریک از طرفین میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
زابگوی ستاینده، پیشیار کنیز زوار خدمتکار (پسر یا دخترغلام یا کنیز)، صفت کننده چیزی را وصف کننده، جمع وصفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصاف
تصویر نصاف
پیشیاری (خدمت کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندیف
تصویر ندیف
پنبه دوز، پنبه زده پشم زده نستک (محلوج زده را گویند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحیف
تصویر نحیف
لاغر، تکیده، مرد عاجز، نزار
فرهنگ لغت هوشیار
تپ زده تپ کرده، زبان خشک تشنه، بیهوش، چاه کم آب، خونرفته سست، خونریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصیف
تصویر مصیف
جای تابستانی گرمسیر، آبراهه کژ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لصیف
تصویر لصیف
درخشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصیف
تصویر خصیف
خاکستر، نال (نعل)، کوه دو رنگ کوه سپید و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصیف
تصویر حصیف
مرد خردمند و نیکو رای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصیف
تصویر رصیف
کار محکم و استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنصیف
تصویر تنصیف
دو نیم کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنصیف
تصویر تنصیف
((تَ))
دو نیمه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصیف
تصویر حصیف
((حَ))
خردمند، درست رای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نظیف
تصویر نظیف
((نَ))
پاکیزه، تمیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نصیر
تصویر نصیر
((نَ))
یاری گر، مددکننده، جمع انصار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نصیح
تصویر نصیح
((نَ))
نصیحت کننده، پند دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نصیب
تصویر نصیب
((نَ))
بهره، قسمت، بخت، اقبال، جمع انصبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نصفی
تصویر نصفی
((نِ فِ))
نوعی جام شراب
فرهنگ فارسی معین