- نصیب
- بهره، حظ، بخت و اقبال
معنی نصیب - جستجوی لغت در جدول جو
- نصیب
- حظ و بهره، قسمت، سهم
- نصیب ((نَ))
- بهره، قسمت، بخت، اقبال، جمع انصبه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تقدیر، سرنوشت، برای مثال کنون به آب می لعل خرقه می شویم / نصیبۀ ازل از خود نمی توان انداخت (حافظ - ۵۰) ، نصیب، بهره، هرچه که آن را علم و نشان گردانند، سنگی که در گرداگرد حوض نصب کنند
نسیبی گونه ای شمشیر منسوب به نصیبین، نوعی شمشیر (ظاهرا منسوب به نصیبین) : ... آلت او شمشیرست و آن چهارده گونه است یکی یمانی دوم هندی... پنجم نصیبی
سهم، رزق، حظ، بخش، نصیب
بر گماری، پایگاهاندن پایگاه دادن، سالاری دادن، فرودآوردن از واژگان دو پهلو، ستون نهادن
آزاده، بزرگوار، پاکزاد، نیک نهاد، پاک نهاد
جانشین
شهر بزرگ فراخشهر، گشاده دست نیکو کار
سخت دشوار، بهره، بیگانه مرد
پر حاصل، پر آب و علف
ناصح، نصیحت کننده، پنددهنده
اصیل، شریف، خوش گوهر، گرامی
بانگ کردن زاغ یا کلاغ، صدای کلاغ
بزرگ، سرپرست، ضامن و رئیس قوم، مهتر قوم
زمین پست و سرازیر، پست، پستی، سرازیری، پایین
کسی که به نیابت دیگری کاری انجام بدهد، جانشین
نوعی غذا که از رودۀ آکنده از دل و جگر درست می کنند، جگرآکند
فریاد بلند برای ترساندن، تشر، ترس، بیم، هراس، تشویش، اضطراب، نگرانی
گزند، آسیب، قهر
تندی، خشم
مهلکه، معرکه
در موسیقی گوشه ای در آواز افشاری و دستگاه های ماهور و نوا
نهیب زدن: با زبان به کسی حمله کردن و تشر زدن
گزند، آسیب، قهر
تندی، خشم
مهلکه، معرکه
در موسیقی گوشه ای در آواز افشاری و دستگاه های ماهور و نوا
نهیب زدن: با زبان به کسی حمله کردن و تشر زدن
سخت دشوار، روز سخت گرم یا روز سخت
سرازیری نشیب، آماجیده آماژیده، دریابنده، درست، درستکار نیکرسنده بحقیقت امری صواب یابنده اصابت کننده مقابل مخطی: تاطبیب منطق نداند و جنس و نوع نشناسدء در میان فصل و خاصه و عرض فرق نتواند کرد وعلت نشناسد و چون علت نشناسد در علاج مصیب نتواند بود، درست گوینده، درست عمل درستکار، راست و درست: ملوک را یکی از رایهای صائب و تدبیرهای مصیب آنست که
جانشین، خلیفه، گماشته، وکیل، قائم مقام
اصیل، گرامی
صاحب نژاد، شعر عاشقانه
آنقدر از مال که زکوه واجب گردد بر روی، حد مقرر
پستی، فرود، ضدفراز، سرازیری
بانگ زاغ بانگ کلاغ و زاغ: و چون روزگار چنانک عادت اوست نعیب غراب بسمع احباب رساند
نیمه، دو رنگ، پیشیار (پیشخدمت)
روشن، بی آمیغ، خالص، صافی
یاری کننده، مددکار، ناصر، یاریگر