ابن قره گوزبن عبدالله ، او راست: جمال الکتاب و کمال الحساب، در علم حساب که به زبان ترکی به سال 923 هجری قمری برای سلطان سلیم بن بایزید تصنیف کرده است. (از یادداشت مؤلف)
ابن قره گوزبن عبدالله ، او راست: جمال الکتاب و کمال الحساب، در علم حساب که به زبان ترکی به سال 923 هجری قمری برای سلطان سلیم بن بایزید تصنیف کرده است. (از یادداشت مؤلف)
توبه نصوح، توبه راست. (دهار) (منتهی الارب). یا توبه ای که باز رجوع نکنند بر آنچه از آن توبه کنند یا تائب نیت رجوع ندارد. (منتهی الارب). توبه خالص که از آن باز نگردند. (مهذب الاسماء). صادق. (اقرب الموارد) (از المنجد). صاف و خالص و توبه استوار که باز گناه هرگز نکند. (غیاث اللغات) (آنندراج). توبه بسیار خالصانه ای که بعد از آن گرد گناه نگردند. (از متن اللغه). توبه خالص. توبه بی بازگشت. توبه ای که نشکند. توبه صادق. (یادداشت مؤلف) : بند و غل توبه نصوح بود باغ دیدن غذای روح بود. سنائی. از خوردن راح ای جمال احرار دانم که نه بر توبه نصوحی. سوزنی. ، ناصح. (اقرب الموارد) (از المنجد). خالص. صاف. عسل پاک. (فرهنگ خطی)
توبه نصوح، توبه راست. (دهار) (منتهی الارب). یا توبه ای که باز رجوع نکنند بر آنچه از آن توبه کنند یا تائب نیت رجوع ندارد. (منتهی الارب). توبه خالص که از آن باز نگردند. (مهذب الاسماء). صادق. (اقرب الموارد) (از المنجد). صاف و خالص و توبه استوار که باز گناه هرگز نکند. (غیاث اللغات) (آنندراج). توبه بسیار خالصانه ای که بعد از آن گرد گناه نگردند. (از متن اللغه). توبه خالص. توبه بی بازگشت. توبه ای که نشکند. توبه صادق. (یادداشت مؤلف) : بند و غل توبه نصوح بود باغ دیدن غذای روح بود. سنائی. از خوردن راح ای جمال احرار دانم که نه بر توبه نصوحی. سوزنی. ، ناصح. (اقرب الموارد) (از المنجد). خالص. صاف. عسل پاک. (فرهنگ خطی)
ابن نهیک الکلابی، از شعرای عرب است و در حدود سال 150 هجری قمری درگذشت، در الاغانی قصیدتی از او نقل شده که مطلعش این است: ألا من لقلب فی الحجاز قسیمه منه بأکناف الحجاز قسیم. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 356). و نیز رجوع به الاغانی چ ساسی ج 12 ص 33 شود
ابن نهیک الکلابی، از شعرای عرب است و در حدود سال 150 هجری قمری درگذشت، در الاغانی قصیدتی از او نقل شده که مطلعش این است: ألا من لقلب فی الحجاز قسیمه منه بأکناف الحجاز قسیم. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 356). و نیز رجوع به الاغانی چ ساسی ج 12 ص 33 شود
ناقه ای که شیرش بی دوشیدن روان شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، کمان دوراندازنده تیر را. (منتهی الارب) (آنندراج). قوس طروح که تیر را به فاصله ای بعید پرتاب کند. (از اقرب الموارد)
ناقه ای که شیرش بی دوشیدن روان شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، کمان دوراندازنده تیر را. (منتهی الارب) (آنندراج). قوس طروح که تیر را به فاصله ای بعید پرتاب کند. (از اقرب الموارد)
شکافته شدن موی و جز آن. (تاج المصادر بیهقی). شکافته شدن و پراکنده گردیدن موی. (از اقرب الموارد). کفیدگی و پراکندگی موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خشک شدن گیاه. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خشک شدن تره از سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
شکافته شدن موی و جز آن. (تاج المصادر بیهقی). شکافته شدن و پراکنده گردیدن موی. (از اقرب الموارد). کفیدگی و پراکندگی موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خشک شدن گیاه. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خشک شدن تره از سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
دور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بعید. (اقرب الموارد) (المنجد). نازح. نزیح. (از المنجد) ، چاه همه آب برکشیده. (منتهی الارب) (آنندراج). بئر نزوح، چاهی که همه آب آن را کشیده باشند. (ناظم الاطباء). نازح. (از اقرب الموارد) ، چاه کم آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چاهی که آب آن بسیار کم شده یا تمام شده باشد. نازح. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج، نزح
دور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بعید. (اقرب الموارد) (المنجد). نازح. نزیح. (از المنجد) ، چاه همه آب برکشیده. (منتهی الارب) (آنندراج). بئر نزوح، چاهی که همه آب آن را کشیده باشند. (ناظم الاطباء). نازح. (از اقرب الموارد) ، چاه کم آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چاهی که آب آن بسیار کم شده یا تمام شده باشد. نازح. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج، نُزُح