جدول جو
جدول جو

معنی نصرت - جستجوی لغت در جدول جو

نصرت
(دخترانه و پسرانه)
یاری، کمک، پیروزی، فتح
تصویری از نصرت
تصویر نصرت
فرهنگ نامهای ایرانی
نصرت
یاری کردن، یاری، پیروزی
تصویری از نصرت
تصویر نصرت
فرهنگ فارسی عمید
نصرت
(نُ رَ)
یاری کردن. یاری دادن. (غیاث اللغات) (از بهار عجم). دستگیری. حمایت. کمک. یاری. اعانت. (ناظم الاطباء). یاری. یاریگری. نصر. (یادداشت مؤلف). معاونت. نصره. رجوع به نصره شود: نصرت از ایزد عز ذکره باشد. (تاریخ بیهقی ص 435).
نصرت به دین کن ای بخرد مرخدای را
گر بایدت که بهره بیابی ز نصرتش.
ناصرخسرو.
مملکت را به نصرت منصور
روزگاری پدید شد مشهور.
مسعودسعد.
و ذات بی همال خویش را بر نصرت دین اسلام و مراعات مصالح خلق وقف کرد. (کلیله و دمنه). و اطراف و حواشی آن به نصرت دین و رعایت مناظم خلق مؤکد گشت. (کلیله و دمنه). از سرصدق و یقین و برای نصرت دین حمله کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). خواست به نصرت و معاونت و استخلاص مملکت او قیام نماید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 215). او را به نصرت خویش و قضاءحقوق نعمت و قیام به محاماه دولت دعوت می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 88). در نصرت دین جان بر کف دست نهاده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 351).
عیسی روح تو با تو حاضر است
نصرت از وی خواه که خوش ناصر است.
مولوی.
، فتح. ظفر. (ناظم الاطباء). فیروزی. پیروزی. موفقیت:
بخت و دولت چوپیشکار تواند
نصرت و فتح پشتیار تو باد.
رودکی.
بسته نشود آنچه به نصرت تو گشادی
پاینده همی باد هر آنچ آن تو بدادی.
منوچهری.
بیش از این نصرت نشاید بود کو را داده اند
چون ز نصرت بگذری ز آن سو همه خذلان بود.
عنصری.
چون در ضمان سلامت و نصرت به بلخ رسیدیم. (تاریخ بیهقی ص 208). همگان گفتند ان شأاﷲ تعالی خیر و نصرت باشد. (تاریخ بیهقی ص 350). قوت پیغمبران معجزات آمد... وقوت پادشاهان... درازی دست و ظفر و نصرت. (تاریخ بیهقی).
مرکب او را چو روی سوی عدو کرد
نصرت و فتح از خدای عرش نثار است.
ناصرخسرو.
بررس به کارها به شکیبائی
زیرا که نصرت است شکیبا را.
ناصرخسرو.
کنون همی دمد ای شاه صبح نصرت و فتح
هنوز اول صبح است خسروا مشتاب.
مسعودسعد.
نصرت و فتح او به هندستان
سخت بسیار و بس فراوان باد.
مسعودسعد.
رایت نصرت تو روی نهاد
سوی دربند آن بلاد و دیار.
مسعودسعد.
تا به هر طرف که نشاط حرکت فرماید ظفر و نصرت رایت او را تلقی و استقبال واجب بیند. (کلیله و دمنه).
از حجاب غیب چون ماه از غمام
نصرت شاه اخستان آمد برون.
خاقانی.
ان شأاﷲ که فتح و نصرت
با رایت تو کنند پیوند.
خاقانی.
گر ز نصرت نه حامله است چرا
نقطه نقطه است پیکر تیغش.
خاقانی.
وعده حق در نصرت کلمه اسلام دررسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 273). در کنف نصرت و دولت روی با دارالملک غزنه نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 272). اولیاء حضرت سلطان از حرص فرصت و نشاط نصرت بجوشیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 268)
لغت نامه دهخدا
نصرت
(نُ رَ)
ده کوچکی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز با 87 تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 شود
لغت نامه دهخدا
نصرت
(نُ رَ)
سلطان حسین طالشی گیلانی مشهور به سلطان بیگ بن پناه بیگ، از خدمتگزاران امرای عهد قاجار و از شاعران قرن سیزدهم است، مدتی در شیراز بوده سپس به تهران آمده و سرانجام به گیلان بازگشته و به روایت هدایت ’از فحول شعرای این عهد بوده، قصیده و غزل را بس نکو می فرموده... در این یک دو سال (هنگام تألیف مجمعالفصحا، در حدود 1285) به رحمت ایزدی پیوسته’. او راست:
کس به موئی نخرد رایحۀ ریحان را
گر تو بر باد دهی کاکل مشک افشان را
آخر ای غم ز دلم چند بدر می نروی
اینقدر تنگ مکن جلوه گه جانان را.
#
راستی خواهی ز هر ملت مرا
با چنین بت بت پرستی خوشتر است.
#
اثر از هستی کس عشق تو نگذاشت به دهر
پرده از چهره برانداز که دیاری نیست.
#
ز هر کاری کنونم ترک جان به
که آمد تیغ در کف ترک مستم.
#
هر نظری که بینمش روی نهان کندز من
پستی بخت بین که از شیفته می رمد پری.
#
به هیچ وقت مرا خود دلی نبوده به دست
ز دست ف تنه روی سپید و موی سیاه.
(از مجمعالفصحا چ مصفا ج 6 ص 1082).
و نیز رجوع به فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
نصرت
یاری کردن، حمایت، کمک، اعانت
تصویری از نصرت
تصویر نصرت
فرهنگ لغت هوشیار
نصرت
((نُ رَ))
یاری، کمک
تصویری از نصرت
تصویر نصرت
فرهنگ فارسی معین
نصرت
پیروزی، ظفر، غلبه، فتح، کمک، مدد، یاری
متضاد: هزیمت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ندرت
تصویر ندرت
کمی، کمیابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
کراهت داشتن، ناپسند داشتن، بیزاری و رمیدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نضرت
تصویر نضرت
تر و تازه و شاداب شدن، شادابی و خرمی گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصفت
تصویر نصفت
انصاف، عدل، داد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
کمیابی و کمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
ناخواهانی، تنفر، عدم میل، هزیمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضرت
تصویر نضرت
تازگی، خوبی، شکفتگی روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصفت
تصویر نصفت
عدل، داد، انصاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصره
تصویر نصره
نصرت در فارسی یاری، پیروزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصرا
تصویر نصرا
جمع نصیر یاری کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
((نُ رَ))
کمیابی، آنچه گاهی پیدا و آشکار شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نصفت
تصویر نصفت
((نَ صَ فَ))
انصاف، عدل، داد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
((نَ رَ))
بیزاری، رمیدگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نضرت
تصویر نضرت
((نَ رَ))
تازگی و شادابی و خرمی (گیاه، انسان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
بیزاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
Abhorrence, Aversion, Distastefulness, Repugnance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
Rareness, Rarity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
raridade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
aversão, desgosto, repugnância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
rareza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
rzadkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
odraza, awersja, wstręt
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
отвращение , отвращение , отвращение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
редкость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
огиду , відраза , огиду
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
рідкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نفرت
تصویر نفرت
afschuw, afkeer
دیکشنری فارسی به هلندی