جدول جو
جدول جو

معنی نصراء - جستجوی لغت در جدول جو

نصراء
(نُ صَ)
جمع واژۀ نصیر
لغت نامه دهخدا
نصراء
جمع نصیر یاری کنندگان
تصویری از نصراء
تصویر نصراء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نظراء
تصویر نظراء
نظیرها، مثل ها، مانندها، مساوی ها، همدوش ها، جمع واژۀ نظیر
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
موی پیشانی یکدیگر را گرفتن. (آنندراج). مناصاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مناصاه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ)
روش. طور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یقال: استمشی فلان نکراء، أی لوناً مما یسهله عند شرب الدواء. (منتهی الارب) ، یعنی به رنگ همان دوائی که آشامیده بود طبیعت وی اجابت کرد. (ناظم الاطباء) ، بلا. سختی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ صرایه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَرْ را)
صخرهٌ صراء، سنگ سخت. (منتهی الارب). صماء. (قطر المحیط) ، حیهٌ صراء، مار که دوا نپذیرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُرْ را)
جمع واژۀ صاری. (منتهی الارب). رجوع به صاری شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
شهری در فلسطین که اقوام و کسان حضرت مسیح در آنجا بودند و آن حضرت در آنجا متولد شد و اکنون دارای 10000 نفر جمعیت است. (ناظم الاطباء). رجوع به ناصره شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ترسا. (ناظم الاطباء). نصرانی. (از متن اللغه) (مهذب الاسماء) (المنجد) (از اقرب الموارد). مرد ترسا. (دهار) (مهذب الاسماء). واحد نصاری است. (از متن اللغه). رجوع به نصرانی و نصاری شود
لغت نامه دهخدا
(نَ نَ)
دهی است به شام. (منتهی الارب). شهری است در شام. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ناقه نصباء، شتر مادۀ ایستاده سینه. (منتهی الارب) (از آنندراج). ماده شتر راست ایستاده سینه. (ناظم الاطباء). مرتفعهالصدر. (اقرب الموارد). ج، نصب، عنز نصباء، بز مادۀ ایستاده شاخ. (منتهی الارب) (از آنندراج). راست ایستاده شاخ. (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). گوسپندی که سروی او راست برآمده باشد. (از مهذب الاسماء). گوسپند راست شاخ. (دهار). تأنیث انصب است. (از اقرب الموارد). رجوع به انصب شود
لغت نامه دهخدا
(نُ صَ)
جمع واژۀ نصیح به معنی پنددهنده است. (از آنندراج) (از متن اللغه). رجوع به نصیح شود: و صلحاء واعظان و نصحاء مذکران. (ترجمه محاسن اصفهان ص 119)
لغت نامه دهخدا
(نُ طَ)
جمع واژۀ ناطر. رجوع به ناطر شود
لغت نامه دهخدا
(نُ ظَ)
جمع واژۀ نظیر. رجوع به نظیر شود: و بر نظرای خود از رودکی و رازی بدان شعر فایق شده. (تاریخ قم ص 11)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
دهاء. فطنت. زیرکی. (یادداشت مؤلف) ، شیطنت. بدذاتی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
تأنیث انمر. آنچه بر آن خجک های سیاه سپید بود. (از منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به انمر شود
لغت نامه دهخدا
(نُ حَ)
جمع واژۀ نحیر. رجوع به نحیر شود
لغت نامه دهخدا
(قُ صَ)
جمع واژۀ قصیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصیر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
زن بسته شرم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ مَ دِهْ)
خریدن یا فروختن مصرّاه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بیع کردن مصراه را. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). و رجوع به مصراه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نکراء
تصویر نکراء
زیرکی هشیاری، زشت ناپسند، زیرک تیز هوش زیرکیدها، سختی شدت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصرا
تصویر نصرا
جمع نصیر یاری کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصحاء
تصویر نصحاء
جمع نصیح، پند دهندگان جمع نصیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظراء
تصویر نظراء
جمع نظیر، مانندگان همتایان جمع نظیر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع بصیر، بینایان روشن بینان روشندلان جمع بصیر بینایان روشن بینان روشندلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصران
تصویر نصران
((نَ))
ترسا، جمع نصاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکراء
تصویر نکراء
((نُ))
زیرکی، سختی، شدت
فرهنگ فارسی معین