خاموش شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نصت له، سکت مستمعاً لحدیثه. (اقرب الموارد) (از المنجد). ساکت شدن، یا سکوت مستمع. و اسم از آن نصته است. (از متن اللغۀ)
خاموش شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نصت له، سکت مستمعاً لحدیثه. (اقرب الموارد) (از المنجد). ساکت شدن، یا سکوت مستمع. و اسم از آن نُصتَه است. (از متن اللغۀ)
فرانسوی نو انشان، ارز برگ (اسکناس)، یاداشت اسکناس، نشانه هایی که بوسیله آنها اصوات موسیقی را نشان دهند و آنها هفتاند: دورمی فاسل لاسی. این نوتها روی حامل قرارمیگیرند. یا نوتهای زینت. نوتهایی است که کوچکتر ازدیگر نوتها نوشته شوند و در میان اصوات قرارمیگیرند. این علامات که وسیله زیبایی و لطافت نغمات و آهنگهای موسیقی است ازین قرارند: پیشا که پیش از نوت اصلی آید و دو قسمت است: تحتانی و فوقانی، گذر که بین دو نوت اصلی واقع شود، نوتهای کوچک که قبل از نوت اصلی آیند و باید بسرعت از آنها عبور کرد، قلاب که مجموع سه یا چهار نوت کوچک است که قبل از نوت اصلی آید و بوسیله علامت مخصوص نشانداده شود. نوتهای هماهنگ (مترادف)، هرگاه ما بین دو نوت باطنا فاصله ای نباشدولی فاصله بنظر آیدظن دو نوت را هماهنگ یا مترادف گویند
فرانسوی نو انشان، ارز برگ (اسکناس)، یاداشت اسکناس، نشانه هایی که بوسیله آنها اصوات موسیقی را نشان دهند و آنها هفتاند: دورمی فاسل لاسی. این نوتها روی حامل قرارمیگیرند. یا نوتهای زینت. نوتهایی است که کوچکتر ازدیگر نوتها نوشته شوند و در میان اصوات قرارمیگیرند. این علامات که وسیله زیبایی و لطافت نغمات و آهنگهای موسیقی است ازین قرارند: پیشا که پیش از نوت اصلی آید و دو قسمت است: تحتانی و فوقانی، گذر که بین دو نوت اصلی واقع شود، نوتهای کوچک که قبل از نوت اصلی آیند و باید بسرعت از آنها عبور کرد، قلاب که مجموع سه یا چهار نوت کوچک است که قبل از نوت اصلی آید و بوسیله علامت مخصوص نشانداده شود. نوتهای هماهنگ (مترادف)، هرگاه ما بین دو نوت باطنا فاصله ای نباشدولی فاصله بنظر آیدظن دو نوت را هماهنگ یا مترادف گویند
جمع نکته، از ریشه پارسی ک نکته ها خجک ها دیل ها جمع نکته: باید که هر روز مسرعی با ملطفه از آن تو بمن رسد و هرچه رفته باشد نکت از آن بیرون آورده باشی و در آن ملطفه ثبت کرده
جمع نکته، از ریشه پارسی ک نکته ها خجک ها دیل ها جمع نکته: باید که هر روز مسرعی با ملطفه از آن تو بمن رسد و هرچه رفته باشد نکت از آن بیرون آورده باشی و در آن ملطفه ثبت کرده
مایعی است قابل احتراق کهدر اعماق زمین تا 0081 متر پیدا میشود و گاهی بر اثر فشار و حرارت درونی زمین بطرف بالا صعود میکند و بسطح زمین نیز میرسد، موادی که از تصفیه نفت بدست میاید عبارتند از بنزین، پارافین، مازوت، وازلین نفت چراغ و بعضی مواد دیگر
مایعی است قابل احتراق کهدر اعماق زمین تا 0081 متر پیدا میشود و گاهی بر اثر فشار و حرارت درونی زمین بطرف بالا صعود میکند و بسطح زمین نیز میرسد، موادی که از تصفیه نفت بدست میاید عبارتند از بنزین، پارافین، مازوت، وازلین نفت چراغ و بعضی مواد دیگر
معین بر آن است که این واژه در فارسی از نشف تازی گرفته شده این برداشت روا نمی نمایاند زیرا نشت تراویدن است و چکه کردن و درز کردن راز و نشف در تازی درست آرش باژ گونه دارد و برابر است با به خود کشیدن، واژه نشت در گویش تبری به آرش کهنه و پوسیده گیلکی با دو آرش تراوش و چین و چروک شده آمده (بنگرید به واژه نامه تبری صادق کیا و ویژگی های دستوری و فرهنگ واژه های گیلکی جهانگیر سرتیپ پور) در گویش نایینی نیز نشت برابربا تراوش آمده (بنگرید به فرهنگ نایینی منوچهر ستوده) در گویش خراسانی نیز واژه نشت برابر با (نفوذ مایعی از ظرف) آمده (بنگرید به فرهنگ گویش خراسان بزرگ امیرشالچی) هم چنین نمی توان پذیرفت که این واژه از نشط تازی گرفته شده باشد زیرا که این واژه به آرش ربایش گرفتن و گره زدن بر ریسمان است
معین بر آن است که این واژه در فارسی از نشف تازی گرفته شده این برداشت روا نمی نمایاند زیرا نشت تراویدن است و چکه کردن و درز کردن راز و نشف در تازی درست آرش باژ گونه دارد و برابر است با به خود کشیدن، واژه نشت در گویش تبری به آرش کهنه و پوسیده گیلکی با دو آرش تراوش و چین و چروک شده آمده (بنگرید به واژه نامه تبری صادق کیا و ویژگی های دستوری و فرهنگ واژه های گیلکی جهانگیر سرتیپ پور) در گویش نایینی نیز نشت برابربا تراوش آمده (بنگرید به فرهنگ نایینی منوچهر ستوده) در گویش خراسانی نیز واژه نشت برابر با (نفوذ مایعی از ظرف) آمده (بنگرید به فرهنگ گویش خراسان بزرگ امیرشالچی) هم چنین نمی توان پذیرفت که این واژه از نشط تازی گرفته شده باشد زیرا که این واژه به آرش ربایش گرفتن و گره زدن بر ریسمان است