جدول جو
جدول جو

معنی نصبو - جستجوی لغت در جدول جو

نصبو
(نِ)
دک وآن چیزی است که دیواری را از گل خام قدری بالا آورندو آن را چینه نیز گویند. (لغت محلی شوشتری، خطی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نصب
تصویر نصب
برپا کردن، برقرار کردن، گماشتن
فرهنگ فارسی عمید
(صَ نَ)
دهی است از اعمال بهنسا از نواحی صعید. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ بُوو)
وزیده شده از باد صبا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
حسن بن موسی النصبی. او راست: کتاب الاغانی به حروف معجم که برای متوکل نوشته و بعضی چیزها که اسحاق بن ابراهیم ماهان و عمرو بن بانه نیاورده اند آورده، و کتاب محررات المغنیین. (از ابن الندیم) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ بَ)
هیأت و حالت برخاستن. (یادداشت مؤلف). چگونگی نصب. نوع النصب. (المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ بَ)
ستون. (آنندراج). فرسنگسار. شاخص. (فرهنگ خطی). ستون برپا شده. (ناظم الاطباء). ستونی که (در بیابان) برپا کنند شناختن علامت راه را. (از المنجد) (از متن اللغه). آنچه برپا کنند شناسائی راه را. (از المنجد) .ج، نصب، دکل کشتی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ)
واحد نصب است به معنی نشانۀ برپا کرده شده، علم منصوبه. (از اقرب الموارد). رجوع به نصب شود، دام برپا کرده و آنچه در مقابل هجوم دشمن برپا میکنند. (ناظم الاطباء)، در اعراب، علامت نصب. (از المنجد)، آن را بر غرسۀ (: قلمۀ درخت) آماده برای نصب (: کاشتن) هم اطلاق کنند. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جای لغزان و هموار و صاف. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ص 393). نسو. رجوع به نسو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نصبه
تصویر نصبه
ستون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصب
تصویر نصب
برپاکردن، گماشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصب
تصویر نصب
((نَ))
قرار دادن، جا کردن، گماشتن، علامتی از اعراب که حرف آخر کلمه صدای فتحه می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نصب
تصویر نصب
((نُ))
بلا، سختی، خستگی، فرسودگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نصب
تصویر نصب
کارگزاری، کارگزاشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نصب
تصویر نصب
Installation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نصب
تصویر نصب
installation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نصب
تصویر نصب
instalasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نصب
تصویر نصب
การติดตั้ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نصب
تصویر نصب
הַתְקָנָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نصب
تصویر نصب
設置
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نصب
تصویر نصب
安装
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نصب
تصویر نصب
ufungaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نصب
تصویر نصب
설치
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نصب
تصویر نصب
kurulum
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نصب
تصویر نصب
установка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نصب
تصویر نصب
ইনস্টলেশন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نصب
تصویر نصب
स्थापना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نصب
تصویر نصب
installazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نصب
تصویر نصب
instalación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نصب
تصویر نصب
Installation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نصب
تصویر نصب
installatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نصب
تصویر نصب
встановлення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نصب
تصویر نصب
instalacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نصب
تصویر نصب
instalação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نصب
تصویر نصب
تنصیب
دیکشنری فارسی به اردو