نسر، محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نسا
نَسَر، محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نَسا
ناصرها، یاری کننده ها، یار و یاورها، جمع واژۀ ناصر نصیرها، یار و مددکارها، جمع واژۀ نصیر گروهی از مردم مدینه که پس از هجرت حضرت رسول از مکه به مدینه به آن حضرت ایمان آوردند و او را یاری کردند
ناصرها، یاری کننده ها، یار و یاورها، جمعِ واژۀ ناصر نصیرها، یار و مددکارها، جمعِ واژۀ نصیر گروهی از مردم مدینه که پس از هجرت حضرت رسول از مکه به مدینه به آن حضرت ایمان آوردند و او را یاری کردند
جمع واژۀ نصیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ناصر. (از اقرب الموارد). یاری دهندگان. (غیاث اللغات) (آنندراج). یاری کنندگان. یاران: انصار حق را سعادت هدایت راه راست نمود. (کلیله و دمنه). نفاذ کارها به اهل بصر و فهم تواند بود نه به انبوهی انصار و اعوان. (کلیله و دمنه). انصار دین زمام اختیار از دست ایشان بستدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). با انصار حق و اعوان اسلام که نجوم دین و رجوم شیاطین بودند روی به دیار هند آورد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). امیر سیف الدوله انصار خویش را عرض بازداد و صف بیاراست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 158). ایلک خان بسر انتصار شد و با انصار خویش روی ببرادر نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 332). - انصار النبی صلی اﷲعلیه وآله (یا بطور مطلق انصار) ، باشندگان مدینه که یاریگر آن حضرت شدند. (منتهی الارب). ، (اصطلاح نجوم) دور شدن کوکبی است از کوکب دیگر بتمام جرم خود. (یادداشت مؤلف)، {{اسم مصدر}} بازگشت و روانگی و رحلت. (ناظم الاطباء). - انصراف از خدمت، بازگشت از خدمت. (ناظم الاطباء). - انصراف دادن، منصرف کردن. منقلب کردن. مراجعت دادن. (یادداشت لغت نامه). - ، منصرف شدن
جَمعِ واژۀ نصیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ ناصر. (از اقرب الموارد). یاری دهندگان. (غیاث اللغات) (آنندراج). یاری کنندگان. یاران: انصار حق را سعادت هدایت راه راست نمود. (کلیله و دمنه). نفاذ کارها به اهل بصر و فهم تواند بود نه به انبوهی انصار و اعوان. (کلیله و دمنه). انصار دین زمام اختیار از دست ایشان بستدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). با انصار حق و اعوان اسلام که نجوم دین و رجوم شیاطین بودند روی به دیار هند آورد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). امیر سیف الدوله انصار خویش را عرض بازداد و صف بیاراست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 158). ایلک خان بسر انتصار شد و با انصار خویش روی ببرادر نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 332). - انصار النبی صلی اﷲعلیه وآله (یا بطور مطلق انصار) ، باشندگان مدینه که یاریگر آن حضرت شدند. (منتهی الارب). ، (اصطلاح نجوم) دور شدن کوکبی است از کوکب دیگر بتمام جرم خود. (یادداشت مؤلف)، {{اِسمِ مَصدَر}} بازگشت و روانگی و رحلت. (ناظم الاطباء). - انصراف از خدمت، بازگشت از خدمت. (ناظم الاطباء). - انصراف دادن، منصرف کردن. منقلب کردن. مراجعت دادن. (یادداشت لغت نامه). - ، منصرف شدن