جدول جو
جدول جو

معنی نصار - جستجوی لغت در جدول جو

نصار
(نَصْ صا)
یکی از طوایف بنی کعب خوزستان است این طایفه شامل عشایر یعوره و مفالی است که در اهواز و بوشهر بسر می برند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 90 شود
لغت نامه دهخدا
نصار
(نُصْ صا)
جمع واژۀ ناصر. رجوع به ناصر شود
لغت نامه دهخدا
نصار
جمع ناصر، یاریگر یاری دهندگان
تصویری از نصار
تصویر نصار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناصر
تصویر ناصر
(پسرانه)
نصرت دهنده، یاری کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نگار
تصویر نگار
(دخترانه)
خوش قلب، نقش، بت، صنم، تصویر، زیور، زینت، دختر یا زن زیباروی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نصیر
تصویر نصیر
(پسرانه)
یاری دهنده، یاور، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عصار
تصویر عصار
روغن گر، کسی که از دانه هایی مانند کرچک، کنجد و امثال آن ها روغن می گیرد، افشره گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصار
تصویر قصار
جهد، غایت جهد، منتهای کوشش، پایان کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظار
تصویر نظار
ناظرها، بینندگان، جمع واژۀ ناظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصار
تصویر قصار
قصیرها، کوتاه ها، جمع واژۀ قصیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسار
تصویر نسار
نسر، محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجار
تصویر نجار
اصل و تبار، حسب
لون، رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصار
تصویر عصار
گرد و غبار شدید، حین، هنگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناصر
تصویر ناصر
یاری کننده، یار و یاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجار
تصویر نجار
کسی که اشیای چوبی درست می کند، درودگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انصار
تصویر انصار
ناصرها، یاری کننده ها، یار و یاورها، جمع واژۀ ناصر
نصیرها، یار و مددکارها، جمع واژۀ نصیر
گروهی از مردم مدینه که پس از هجرت حضرت رسول از مکه به مدینه به آن حضرت ایمان آوردند و او را یاری کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصارا
تصویر نصارا
نصرانی، پیرو دین مسیح، مسیحی، عیسوی مذهب
فرهنگ فارسی عمید
(حِ)
باریک کلان شکم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نصیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ناصر. (از اقرب الموارد). یاری دهندگان. (غیاث اللغات) (آنندراج). یاری کنندگان. یاران: انصار حق را سعادت هدایت راه راست نمود. (کلیله و دمنه). نفاذ کارها به اهل بصر و فهم تواند بود نه به انبوهی انصار و اعوان. (کلیله و دمنه). انصار دین زمام اختیار از دست ایشان بستدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). با انصار حق و اعوان اسلام که نجوم دین و رجوم شیاطین بودند روی به دیار هند آورد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). امیر سیف الدوله انصار خویش را عرض بازداد و صف بیاراست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 158). ایلک خان بسر انتصار شد و با انصار خویش روی ببرادر نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 332).
- انصار النبی صلی اﷲعلیه وآله (یا بطور مطلق انصار) ، باشندگان مدینه که یاریگر آن حضرت شدند. (منتهی الارب).
، (اصطلاح نجوم) دور شدن کوکبی است از کوکب دیگر بتمام جرم خود. (یادداشت مؤلف)،
{{اسم مصدر}} بازگشت و روانگی و رحلت. (ناظم الاطباء).
- انصراف از خدمت، بازگشت از خدمت. (ناظم الاطباء).
- انصراف دادن، منصرف کردن. منقلب کردن. مراجعت دادن. (یادداشت لغت نامه).
- ، منصرف شدن
لغت نامه دهخدا
(نَ را)
جمع واژۀ نصرانی. (ترجمان علامۀ جرجانی) (السامی) (دهار) (از متن اللغه) (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ نصران و نصرانه، ترسایان. (ناظم الاطباء). پیروان دین حضرت عیسی مسیح. (از المنجد). جمع واژۀ نصرانی. رجوع به نصرانی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نصاری ̍. رجوع به نصاری ̍ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نصاری
تصویر نصاری
ترسایان، پیروان دین حضرت عیسی (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصارا
تصویر نصارا
رسم الخط فارسی برای (نصاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصار
تصویر خصار
آزار، زیر جامه
فرهنگ لغت هوشیار
یاری دهندگان، یاری کنندگان، یاران، گروهی از مردم مدینه که حضرت رسول (ص) را یاری کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصار
تصویر حصار
محاصره کردن، محصور کردن کسی یا سپاهی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصاری
تصویر نصاری
((نَ را))
جمع نصران و نصرانه، ترسایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انصار
تصویر انصار
جمع ناصر و نصیر، یاری کنندگان، گروهی از مردم مدینه که در هجرت رسول (ص) از مکه به مدینه او را یاری کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجار
تصویر نجار
چوبکار، درودگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمار
تصویر نمار
اشاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نزار
تصویر نزار
لاغر، ضعیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگار
تصویر نگار
نقش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حصار
تصویر حصار
بارو، دیوار، پرچین، مرزبندی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمار
تصویر نمار
ایما و اشاره
فرهنگ واژه فارسی سره
ترسا، عیسوی، مسیحی، نصرانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد