جدول جو
جدول جو

معنی انصار

انصار(اَ)
جمع واژۀ نصیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ناصر. (از اقرب الموارد). یاری دهندگان. (غیاث اللغات) (آنندراج). یاری کنندگان. یاران: انصار حق را سعادت هدایت راه راست نمود. (کلیله و دمنه). نفاذ کارها به اهل بصر و فهم تواند بود نه به انبوهی انصار و اعوان. (کلیله و دمنه). انصار دین زمام اختیار از دست ایشان بستدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 258). با انصار حق و اعوان اسلام که نجوم دین و رجوم شیاطین بودند روی به دیار هند آورد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). امیر سیف الدوله انصار خویش را عرض بازداد و صف بیاراست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 158). ایلک خان بسر انتصار شد و با انصار خویش روی ببرادر نهاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 332).
- انصار النبی صلی اﷲعلیه وآله (یا بطور مطلق انصار) ، باشندگان مدینه که یاریگر آن حضرت شدند. (منتهی الارب).
، (اصطلاح نجوم) دور شدن کوکبی است از کوکب دیگر بتمام جرم خود. (یادداشت مؤلف)،
{{اسم مصدر}} بازگشت و روانگی و رحلت. (ناظم الاطباء).
- انصراف از خدمت، بازگشت از خدمت. (ناظم الاطباء).
- انصراف دادن، منصرف کردن. منقلب کردن. مراجعت دادن. (یادداشت لغت نامه).
- ، منصرف شدن
لغت نامه دهخدا