نشان، نشانی، آماج، هدف، چیزی که در جایی قرار بدهند برای تیراندازی نشانه کردن: هدف تیر قرار دادن، برای مثال کس نیاموخت علم تیر از من / که مرا عاقبت نشانه نکرد (سعدی - ۷۹)
نشان، نشانی، آماج، هدف، چیزی که در جایی قرار بدهند برای تیراندازی نشانه کردن: هدف تیر قرار دادن، برای مِثال کس نیاموخت علم تیر از من / که مرا عاقبت نشانه نکرد (سعدی - ۷۹)
مثل، مانند، نمودار، مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان بدهند، دارای ویژگی های برجسته، ممتاز مثلاً معلم نمونه، از کارافتاده، کنایه از زشت، کنایه از ناتمام، ناقص
مثل، مانند، نمودار، مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان بدهند، دارای ویژگی های برجسته، ممتاز مثلاً معلمِ نمونه، از کارافتاده، کنایه از زشت، کنایه از ناتمام، ناقص