جدول جو
جدول جو

معنی نشنودنی - جستجوی لغت در جدول جو

نشنودنی
(نَ شِ دَ / نَ دَ)
ناشنودنی. مقابل شنودنی. رجوع به شنودنی شود، ناپذیرفتنی. غیرقابل قبول. نامقبول
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشنودن
تصویر اشنودن
شنیدن برای مثال پروارنه که ذوق سوختن یافت / نبود به شعاع شمع خشنود - این حال اگرت عجب نماید / بشنو ز من ار توانی اشنود (عراقی - ۱۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشنودی
تصویر خشنودی
خرسندی، خوشحالی، شادی و شادمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنیدنی
تصویر شنیدنی
درخور شنیدن، شایستۀ شنیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشنودنی
تصویر اشنودنی
در خور شنیدن، لایق شنیدن، برای مثال نه بشنودنی بد نه بنمودنی / نه افگندنی بد نه اشنودنی (فردوسی - ۵/۱۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
(شَ دَ)
که قابل شخودن نیست. که آن را نتوان شخود. که نباید شخودش. مقابل شخودنی
لغت نامه دهخدا
(نُ/ نِ / نَ دَ)
که نمودنی نیست. که نتوان آن را نشان داد و ظاهر ساخت. که قابل اظهار و ابرازنیست، ناکردنی. رجوع به نمودنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
مقابل نویدنی
لغت نامه دهخدا
(نَ سِ / سُ دَ / نَدَ)
غیرقابل ستایش. که لایق ستودن نیست
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
که درخور شاندن نیست. که نباید شاند. (یادداشت مؤلف). رجوع به شاندن شود
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ)
درخور نشاندن. که نشاندن او ضرور است
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ کَ دَ / نَ کَ دَ)
شکارناشدنی. مقابل شکردنی، نشکستنی. رجوع به شکردنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ / شُمَ / مُ دَ / نَ مَ / مُ دَ)
غیرقابل شمارش. ناشمردنی. مقابل شمردنی. رجوع به شمردنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ نُ تَ / نَ نُتَ)
ناشنیدنی. نشنیدنی. مقابل شنفتنی
لغت نامه دهخدا
(غُ دَ)
نغنودنی. مقابل غنودنی. رجوع به غنودنی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
که آلودنی نیست. که آلایش پذیر نیست. که آن را نباید آلود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نشنودن. مقابل شنودن. رجوع به شنودن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ / شُ دَ)
شنیدنی. (از فرهنگ فارسی معین). درخور شنیدن
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ / اُ دَ)
لایق شنودن. قابل اصغا:
نه بنوشتنی بد نه بنمودنی
نه برخواندنی بد نه اشنودنی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(شِ دَ)
که شنودنی نیست. که ازدر شنودن نیست. که قابل شنودن نیست. که آن را نباید شنود. که نمی توان شنودش:
دیگر ببند گوش ز هر ناشنودنی
کز گفت وگوی هرزه شود عقل تارومار.
عطار
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ دَ / نَ دَ)
چیزی که قابل و لایق شنیدن نباشد. (ناظم الاطباء). مقابل شنیدنی
لغت نامه دهخدا
(شِ دَ)
نالایق از شنیده شدن. (ناظم الاطباء). که قابل شنیدن نیست. که شنیدن را نشاید:
از بس شنیده ام سخن ناشنیدنی
گویم شنیده ام سخن ناشنیده را.
صائب.
، که آن را نتوان شنید. که شنیدن آن ممکن نباشد
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نیاسودنی، نسودنی. که درخور سودن نیست. که آن را بسودن نباید. نابسودنی. رجوع به سودنی و بسودنی شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
مقابل شنودن. رجوع به شنودن شود: هرگزگاو ندیده بود و آواز او نشنوده. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ممتنع. محال. که قابل بودن نیست. که وجودپذیر نیست. که ممکن الوجود نیست. نشدنی:
مپندار، کاین کار نابودنیست
نساید کسی کو نفرسودنیست.
فردوسی.
به نابودنیها ندارد امید
نگوید که بار آورد شاخ بید.
فردوسی.
بپیچی دل از هر چه نابودنی است
ببخشای آن را که بخشودنی است.
فردوسی.
ایا مرد بدبخت بیدادگر
به نابودنی برگمانی مبر.
فردوسی.
نیست از بودنی و نابودنی و شاید بود که شناخت مردم نگشت چنانکه اوست جز آفریدگار عز و جل. (منتخب قابوسنامه ص 8). گفتند (ابن مقفع را) برخیز و بیرون آی که این کار نابودنی است. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
(نَ دُ دَ)
نادرودنی. مقابل درودنی. رجوع به درودنی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نابودنی
تصویر نابودنی
آنکه وجود پذیر نیست ممتنع الوجود: (نیست از بودنی و نابودنی و شاید بود که شناخت مردم نگشت. .)، نشدنی: (گفتند (ابن مقفع را) برخیز و بیرون آی که این کارنابودنی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشنیدنی
تصویر ناشنیدنی
آنچه که قابل شنیدن نیست مقابل شنیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشمردنی
تصویر نشمردنی
غیر قابل شمارش، ناشمردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشنودی
تصویر خشنودی
رضایت رضا، شادی شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنیدنی
تصویر شنیدنی
لایق شنیدن قابل شنیدن شنودنی: اخبار شنیدنی داستان شنیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشنودنی
تصویر ناشنودنی
آنچه که قابل شنیدن نیست مقابل شنودنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشودنی
تصویر گشودنی
لایق گشودن گشادنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنودنی
تصویر شنودنی
لایق شنیدن قابل شنیدن شنودنی: اخبار شنیدنی داستان شنیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشنودی
تصویر خشنودی
خرسندی، شادمانی
فرهنگ فارسی معین