نام قصبۀ مرکزی دهستان نشتا از شهرستان شهسوار است و در 14/5 هزارگزی جنوب شرقی شهسوار، بر سر راه شهسوار به چالوس در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 500 تن سکنه دارد آبش از رود خانه آزادرود، محصولش برنج، شغل اهالی زراعت و صید ماهی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
نام قصبۀ مرکزی دهستان نشتا از شهرستان شهسوار است و در 14/5 هزارگزی جنوب شرقی شهسوار، بر سر راه شهسوار به چالوس در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 500 تن سکنه دارد آبش از رود خانه آزادرود، محصولش برنج، شغل اهالی زراعت و صید ماهی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از بخش نور شهرستان آمل با 150 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی و محصول آن لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، در تداول دقت و توجه کردن برای فهمیدن موضوعی، آنقدر انگشت زدم تا فهمیدم مطلب از چه قرار است. (فرهنگ عوام) ، مجازاً امتحان کردن. اختبار کردن. (از یادداشت مؤلف) : بر لب گل نیز انگشتی زدیم، آزاد نیست. شفائی. - انگشت در طعامی روان زدن، خوردن از آن با سر انگشت برای امتحان. (یادداشت مؤلف). ، انگشت زدن آدم بی سواد بر کاغذ، انگشت را با مرکب آلودن و بر کاغذ نهادن بجای امضا کردن، در بیت ذیل ظاهراً معنی صدمه و آسیب رساندن میدهد: مزن بی پیش بینی بر کس انگشت چنان کان نر کبوتر ماده را کشت. نظامی. و رجوع به انگشت زنان در ترکیبات انگشت شود
دهی است از بخش نور شهرستان آمل با 150 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی و محصول آن لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، در تداول دقت و توجه کردن برای فهمیدن موضوعی، آنقدر انگشت زدم تا فهمیدم مطلب از چه قرار است. (فرهنگ عوام) ، مجازاً امتحان کردن. اختبار کردن. (از یادداشت مؤلف) : بر لب گل نیز انگشتی زدیم، آزاد نیست. شفائی. - انگشت در طعامی روان زدن، خوردن از آن با سر انگشت برای امتحان. (یادداشت مؤلف). ، انگشت زدن آدم بی سواد بر کاغذ، انگشت را با مرکب آلودن و بر کاغذ نهادن بجای امضا کردن، در بیت ذیل ظاهراً معنی صدمه و آسیب رساندن میدهد: مزن بی پیش بینی بر کس انگشت چنان کان نر کبوتر ماده را کشت. نظامی. و رجوع به انگشت زنان در ترکیبات انگشت شود
دهی است از دهستان ارنگۀ بخش کرج شهرستان تهران، در 38 هزارگزی شمال کرج و 4 هزارگزی مغرب راه کرج به چالوس در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 178 تن سکنه دارد، آبش از چشمه سار و محصولش غلات و میوه ها و لبنیات و عسل، شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان ارنگۀ بخش کرج شهرستان تهران، در 38 هزارگزی شمال کرج و 4 هزارگزی مغرب راه کرج به چالوس در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 178 تن سکنه دارد، آبش از چشمه سار و محصولش غلات و میوه ها و لبنیات و عسل، شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان گله زن شهرستان خمین، دارای 198 تن سکنه. آب مشروب آن از رود خانه خمین و محصول عمده اش غله، چغندر قند، بنشن، تنباکو، پنبه و انگور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان گله زن شهرستان خمین، دارای 198 تن سکنه. آب مشروب آن از رود خانه خمین و محصول عمده اش غله، چغندر قند، بنشن، تنباکو، پنبه و انگور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی از دهستان گیل دولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش. سکنۀ آن 123 تن. آب آن از رود خانه شفارود است. محصول عمده برنج و ماهی. سابقاً مرکز بخش شهرستان طوالش بود ولی پس از احداث راه شوسه اهمیت خود را از دست داد. ادارات تلگراف و گمرک و آمار در آن باقی هستند. شعبه شیلات دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی از دهستان گیل دولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش. سکنۀ آن 123 تن. آب آن از رود خانه شفارود است. محصول عمده برنج و ماهی. سابقاً مرکز بخش شهرستان طوالش بود ولی پس از احداث راه شوسه اهمیت خود را از دست داد. ادارات تلگراف و گمرک و آمار در آن باقی هستند. شعبه شیلات دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
در مغرب گرمرود و در دامنۀ شرقی سهند واقع شده و دارای زمستانهای سخت و تابستانهای معتدل و قراء حاصلخیز متعدد است که به واسطۀ شعبات قزل اوزن مانند قرانقو، آج دوجمش و شهری مشروب میشوند و مراتع متعدد دارد که در آنها گله های زیاد نگاه میدارند. مرکز آن سراکند در کنار یکی از شعب قرانقو واقع شده و عده قراء اطراف آن 184 و جمعیت آنها 4400 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). در فرهنگ جغرافیایی ایران نوشته نشده است
در مغرب گرمرود و در دامنۀ شرقی سهند واقع شده و دارای زمستانهای سخت و تابستانهای معتدل و قراء حاصلخیز متعدد است که به واسطۀ شعبات قزل اوزن مانند قرانقو، آج دوجمش و شهری مشروب میشوند و مراتع متعدد دارد که در آنها گله های زیاد نگاه میدارند. مرکز آن سراکند در کنار یکی از شعب قرانقو واقع شده و عده قراء اطراف آن 184 و جمعیت آنها 4400 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). در فرهنگ جغرافیایی ایران نوشته نشده است