جاذب. در خود کشنده. (غیاث اللغات) (آنندراج). - کاغذ نشاف، کاغذی که بدان خط تازه نبشته را بخشکانند. (ناظم الاطباء). نشافه. آب خشک کن. مرکب خشک کن. ، آن که گردۀ نان بر سر دیگ تر کندو تنها خورد. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و تأنیث آن نشافه است. (از اقرب الموارد)
جاذب. در خود کشنده. (غیاث اللغات) (آنندراج). - کاغذ نشاف، کاغذی که بدان خط تازه نبشته را بخشکانند. (ناظم الاطباء). نشافه. آب خشک کن. مرکب خشک کن. ، آن که گردۀ نان بر سر دیگ تر کندو تنها خورد. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و تأنیث آن نشافه است. (از اقرب الموارد)
علامت، قطعه فلزی که غالباً از طلا، نقره یا برنز به شکل های مختلف ساخته می شود و در برابر خدمات اشخاص یا برای احترام و قدردانی از ورزشکاران، فضلا و دانشمندان به آنان داده می شود و آن را در بعضی مواقع جلو سینۀ خود می زنند، مدال، اثر، آرم مثلاً نشان استاندارد هدف گیری، مشخصات، نشانی جای زخم دلیل، برهان، یادگار زینت، نوع مشهور، پرآوازه پسوند متصل به واژه به معنای نشاننده مثلاً آتش نشان نشان دادن: چیزی یا کسی را به کس دیگر نمایاندن
علامت، قطعه فلزی که غالباً از طلا، نقره یا برنز به شکل های مختلف ساخته می شود و در برابر خدمات اشخاص یا برای احترام و قدردانی از ورزشکاران، فضلا و دانشمندان به آنان داده می شود و آن را در بعضی مواقع جلو سینۀ خود می زنند، مدال، اثر، آرم مثلاً نشان استاندارد هدف گیری، مشخصات، نشانی جای زخم دلیل، برهان، یادگار زینت، نوع مشهور، پرآوازه پسوند متصل به واژه به معنای نشاننده مثلاً آتش نشان نشان دادن: چیزی یا کسی را به کس دیگر نمایاندن
کفک شیر وقت دوشیدن. (آنندراج) (منتهی الارب). کف شیر وقت دوشیدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، آنچه از دیگ برگیرند و داغ باشد. (از المنجد) ، آبی که جذب شده باشد. ما نشف من الماء. (اقرب الموارد) (المنجد)
کفک شیر وقت دوشیدن. (آنندراج) (منتهی الارب). کف شیر وقت دوشیدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، آنچه از دیگ برگیرند و داغ باشد. (از المنجد) ، آبی که جذب شده باشد. ما نشف من الماء. (اقرب الموارد) (المنجد)
جمع نشاه، نو پیدایی ها خان ها خوان ها جمع نشات (نشاه)، نو پیداشدن، زنده شدن، پرورش یافتن، نو پیدایی، زندگی، پرورش، جهان عالمجمع نشات، هر مرتبه از مراتب اشیا اعم از مراتب عالیه یا دانیه هریک از مراتب انتقالی تکاملی اشیا: نشات دنیا نشات برزخ نشات آخرت نشات هیولی و غیره. یا نشات روح. غیبت اضافی است و حکم آن مخصوص به باطن ایمان است. یا نشات سر. غیبت حقیقی نفس است و حکم آن مختص بمقام احسان است
جمع نشاه، نو پیدایی ها خان ها خوان ها جمع نشات (نشاه)، نو پیداشدن، زنده شدن، پرورش یافتن، نو پیدایی، زندگی، پرورش، جهان عالمجمع نشات، هر مرتبه از مراتب اشیا اعم از مراتب عالیه یا دانیه هریک از مراتب انتقالی تکاملی اشیا: نشات دنیا نشات برزخ نشات آخرت نشات هیولی و غیره. یا نشات روح. غیبت اضافی است و حکم آن مخصوص به باطن ایمان است. یا نشات سر. غیبت حقیقی نفس است و حکم آن مختص بمقام احسان است