معنی نسبه - جستجوی لغت در جدول جو

نسبه(نِ / نُ بَ)

لغت نامه دهخدا

نسبه(غَ)

لغت نامه دهخدا

نسبه

فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نخبه — تصویر نخبه

برگزیده، برگزیده از هر چیز، کنایه از دانا، باهوش

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از نبسه — تصویر نبسه

فرزند فرزند، نوه، فرزندزاده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از نسابه — تصویر نسابه

کسی که دارای علم انساب است و نسب مردم را می داند، نسب شناس، عالم به انساب

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ندبه — تصویر ندبه

گریه بر مرده و ذکر خوبی ها و صفات نیکوی او، زاری و شیون
ندبه کردن: زاری و شیون کردن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از نسیه — تصویر نسیه

خرید و فروش چیزی به صورتی که پول آن بعداً پرداخت شود، به طور نسیه مثلاً آن لباس را نسیه خریدم

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از نوبه — تصویر نوبه

تب کردن یک روزدرمیان یا چندروزدرمیان، مالاریا، نوبت

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از نسبت — تصویر نسبت

ربط دادن فعل یا صفتی به کسی، خویشی، قرابت، پیوستگی میان دو شخص یا دو چیز، همانندی بین علاقات اشیا یا کمیّات

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از نسبی — تصویر نسبی

مربوط به نسب، مقابل سببی، دارای قرابت و خویشاوندی مستقیم از طریق پدر و مادر

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سنبه — تصویر سنبه

میله ای فلزی که برای پرکردن تفنگ های سرپر، پاک کردن لولۀ تفنگ و سوراخ کردن چیزی به کار می رود

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از حسبه — تصویر حسبه

اجر، ثواب، مزد، امید مزد و ثواب از خداوند

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از نسبی — تصویر نسبی

دارای روند مقبول، دارای نسبیت

فرهنگ فارسی عمید

(عَ)

نسیب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منسب و نسیب شود

لغت نامه دهخدا

(نَ مَ دَ)

بالنسبه. نسبت به دیگری. (از فرهنگ نظام). به طور نسبت. با نسبت. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

تصویری از نخبه — تصویر نخبه

برگزیده از هر چیز، منتخب

فرهنگ لغت هوشیار

نبس: ووهبناله اسحق ویعقوب نافله وبخشیدیم مرورافرزندی ازپشت او نام او اسحق ونبسه ای نام اویعقوب، جمع نبسگان

فرهنگ لغت هوشیار

آنچه نقد نباشد و بزمانه بعید وعده ادای آن کرده باشند، خرید و فروش و داد و ستدی که بهای آنرا نقد ندهند و به مهلت و فرصت ادا کنند

فرهنگ لغت هوشیار

نسمه در فارسی، دم (نفس)، روان (نفس)، آدمی، بنده، دم نفس، روح روان، انسان، بنده، عبد، جمع نسمنسمات

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از نسخه — تصویر نسخه

کتاب منقول، آنچه از آن باز نویسند، رونویسی از کتابی، رونوشت

فرهنگ لغت هوشیار

هرچینه ورده ازدیوارگلین که روی هم چینندعرق لاد: این چندنسپه است ک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از نسبیه — تصویر نسبیه

نسبیت در فارسی وابستگی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از نجبه — تصویر نجبه

گرامی گوهر

فرهنگ لغت هوشیار

تبار شناس تبار دان پروز شناس آنکه نسب مردمان وقبایل راداند نسب شناس: ای سیدبارگاه کونین، نسابه شهرقاب قوسین، (نظامی گنجینه گنجوی. ص 358) توضیح} ه {آخرکلمه برای مبالغه است

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از ندبه — تصویر ندبه

گریه و زاری و شیون

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از نابه — تصویر نابه

نام آور، گرامی، هوشیار زیرک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از کسبه — تصویر کسبه

جمع کاسب، پیشه وران

فرهنگ لغت هوشیار

میله فلزی که برای پر کردن تفنگهای سرپر یا پاک کردن لولهی تفنگ بکار میرود

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از حسبه — تصویر حسبه

مزد، ثواب، شمردن، حساب، امید مزد و ثواب

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از نسبی — تصویر نسبی

قرابت و خویشاوندی مستقیم و پدر مادری

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از نسبت — تصویر نسبت

بازخوانی، بسته، خویشاوندی، هارفت، بستگی، در برابر

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از نسبی — تصویر نسبی

کمابیش

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از نسخه — تصویر نسخه

روگرفت، نگارش، رونوشت

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از نسیه — تصویر نسیه

پسادست

فرهنگ واژه فارسی سره