جولاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بافنده. چولاه. (از ناظم الاطباء). بافندۀجامه. (غیاث اللغات). جولاهه. (مهذب الاسماء). جامه باف. جولا. حائک. گوفشانه. پای باف. بافکار: عنکبوت آمد آنگاه چو نساجی سر هر تاجی پوشید به دیباجی. منوچهری. گوهر مدح تو را دست هنر نظّام است حلۀ شکر تورا طبع خرد نساج است. مسعودسعد. نساج نسبتم که صناعات فکر من الا ز تار و پود خرد جامه تن نیند. خاقانی. ، در اصل لغت بافنده است و بر شوی مال برخلاف موضوع له اطلاق کنند. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) ، زره گر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زراد، دروغگوی سخن ساز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چاپچی
جولاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بافنده. چولاه. (از ناظم الاطباء). بافندۀجامه. (غیاث اللغات). جولاهه. (مهذب الاسماء). جامه باف. جولا. حائک. گوفشانه. پای باف. بافکار: عنکبوت آمد آنگاه چو نساجی سر هر تاجی پوشید به دیباجی. منوچهری. گوهر مدح تو را دست هنر نَظّام است حلۀ شکر تورا طبع خِرَد نساج است. مسعودسعد. نساج نسبتم که صناعات فکر من الا ز تار و پود خِرَد جامه تن نیند. خاقانی. ، در اصل لغت بافنده است و بر شوی مال برخلاف موضوع له اطلاق کنند. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی) ، زره گر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زراد، دروغگوی سخن ساز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چاپچی
ال ناجی جهم بن مسعود، از اشراف مرو بود و در آنجا منزلتی داشت و در ف تنه ضحاک بن قیس به سال 128 هجری قمری کشته شد، رجوع به جهم بن مسعود شود لقب ابراهیم بن نافع الجلاب بصره ای است، وی از رواه حدیث است و از مبارک بن فضاله و عمر بن موسی الوجهی و دیگران روایت کرده است، (از سمعانی) سالم بن هلال ملقب به ناجی از راویان خبر است، وی از ابوالصدیق ناجی روایت کرده است و یحیی بن سعیدالقطان از او روایت کرده است، (از سمعانی) ابوالصدیق بکر بن قیس الناجی از اهالی بصره و از رواه است و به سال 180 هجری قمری درگذشته است، (از انساب سمعانی)، رجوع به بکر بن قیس شود آلبینو، مستشرق ایتالیائی است که رسائل ابن سینا را به سال 1897 میلادی به زبان ایتالیائی ترجمه کرد، (از اعلام المنجد) ابن محمد قفطانی، از خوش نویسان قرن سیزدهم هجری است، رجوع شود به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپه سالار ج 2 ص 621 لقب ابوعبیده، (منتهی الارب)، ابوعبیده بکر بن الاسود از روات حدیث است، (الانساب سمعانی) لقب ابوالحسن میمون بن نجیح از رواه است و از حسن بن ابی الحسن روایت میکند، (سمعانی) لقب سلیمان بن الاسود است و اهل بصره و از راویان حدیث، (از سمعانی) لقب ابوصدیق بکر بن عمر، (منتهی الارب)، یکی از محدثان است لقب ریحان بن سعید، (منتهی الارب)، محدثی است لقب ابوالمتوکل علی بن داود، (منتهی الارب) از القاب حضرت نوح است، (ناظم الاطباء)
الَ ناجی جهم بن مسعود، از اشراف مرو بود و در آنجا منزلتی داشت و در ف تنه ضحاک بن قیس به سال 128 هجری قمری کشته شد، رجوع به جهم بن مسعود شود لقب ابراهیم بن نافع الجلاب بصره ای است، وی از رواه حدیث است و از مبارک بن فضاله و عمر بن موسی الوجهی و دیگران روایت کرده است، (از سمعانی) سالم بن هلال ملقب به ناجی از راویان خبر است، وی از ابوالصدیق ناجی روایت کرده است و یحیی بن سعیدالقطان از او روایت کرده است، (از سمعانی) ابوالصدیق بکر بن قیس الناجی از اهالی بصره و از رواه است و به سال 180 هجری قمری درگذشته است، (از انساب سمعانی)، رجوع به بکر بن قیس شود آلبینو، مستشرق ایتالیائی است که رسائل ابن سینا را به سال 1897 میلادی به زبان ایتالیائی ترجمه کرد، (از اعلام المنجد) ابن محمد قفطانی، از خوش نویسان قرن سیزدهم هجری است، رجوع شود به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپه سالار ج 2 ص 621 لقب ابوعبیده، (منتهی الارب)، ابوعبیده بکر بن الاسود از روات حدیث است، (الانساب سمعانی) لقب ابوالحسن میمون بن نجیح از رواه است و از حسن بن ابی الحسن روایت میکند، (سمعانی) لقب سلیمان بن الاسود است و اهل بصره و از راویان حدیث، (از سمعانی) لقب ابوصدیق بکر بن عمر، (منتهی الارب)، یکی از محدثان است لقب ریحان بن سعید، (منتهی الارب)، محدثی است لقب ابوالمتوکل علی بن داود، (منتهی الارب) از القاب حضرت نوح است، (ناظم الاطباء)
رستگار از عقوبت، نجات یابنده، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات)، رهنده و خلاص شونده، (ناظم الاطباء)، نجات یابنده و رستگار، (فرهنگ نظام)، رهنده، (شمس اللغات)، نجات یافته، رهائی یافته، رسته، رستگار، رهیده، خلاص یافته مقابل هالک و مأخوذ: روا بباید داشتن که ابوبکر و عمر به قیامت دل بر رافضیان ... خوش بکنند و همه ناجی باشند، (کتاب النقض ص 482)، و ایشان ناجی و رستگار باشند، (کتاب النقض ص 482)، گنه نبود و عبادت نبود و بر سر خلق نوشته بود که این ناجی است و آن مأخوذ، سعدی، ، منجی، رهاننده، نجات دهنده، رستگاری بخشنده، صاحب راز، (آنندراج)، پوست بازکننده از شتر، تغوطکننده، (ناظم الاطباء)، ج، نواج، رجوع به نجو شود
رستگار از عقوبت، نجات یابنده، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (غیاث اللغات)، رهنده و خلاص شونده، (ناظم الاطباء)، نجات یابنده و رستگار، (فرهنگ نظام)، رهنده، (شمس اللغات)، نجات یافته، رهائی یافته، رسته، رستگار، رهیده، خلاص یافته مقابل هالک و مأخوذ: روا بباید داشتن که ابوبکر و عمر به قیامت دل بر رافضیان ... خوش بکنند و همه ناجی باشند، (کتاب النقض ص 482)، و ایشان ناجی و رستگار باشند، (کتاب النقض ص 482)، گنه نبود و عبادت نبود و بر سر خلق نوشته بود که این ناجی است و آن مأخوذ، سعدی، ، منجی، رهاننده، نجات دهنده، رستگاری بخشنده، صاحب راز، (آنندراج)، پوست بازکننده از شتر، تغوطکننده، (ناظم الاطباء)، ج، نواج، رجوع به نجو شود
از فضلای مقیم بخارا، و کنیت او ابوعلی است، او راست در صفت مرو: بلدطیب و ماء معین و ثری طیبه یفوق العبیرا و اذالمرء قدر السیرعنه فهو ینهاه باسمه ان یسیرا، رجوع به یتیمه الدهر ج 4 ص 16 و ترجمه تاریخ ادبی ایران براون ج 1 ص 687 شود محمد بن اسحاق بن حاتم بصری، از محدثان است، و از بصره به اصفهان رفت و درآن شهر روایت حدیث میکرد و بسال 282 در بصره در گذشت، (سمعانی)
از فضلای مقیم بخارا، و کنیت او ابوعلی است، او راست در صفت مرو: بلدطیب و ماء معین و ثری طیبه یفوق العبیرا و اذالمرء قدر السیرعنه فَهْوَ ینهاه باسمه ان یسیرا، رجوع به یتیمه الدهر ج 4 ص 16 و ترجمه تاریخ ادبی ایران براون ج 1 ص 687 شود محمد بن اسحاق بن حاتم بصری، از محدثان است، و از بصره به اصفهان رفت و درآن شهر روایت حدیث میکرد و بسال 282 در بصره در گذشت، (سمعانی)
نسائج. جمع واژۀ نسیجه، به معنی بافته. رجوع به نسیجه و نسائج شود، مجازاً، سروده. به نظم آمده: و از نسایج خاطر این امیر بیت ها است که در کتاب وشاح دمیهالقصر آورده ام. (تاریخ بیهقی ص 98) ، علمای بی نظیر. (فرهنگ نظام از فرهنگ وصاف). ظاهراً منظور نسیج وحده است. رجوع به نسیج وحده شود
نسائج. جَمعِ واژۀ نسیجه، به معنی بافته. رجوع به نسیجه و نسائج شود، مجازاً، سروده. به نظم آمده: و از نسایج خاطر این امیر بیت ها است که در کتاب وشاح دمیهالقصر آورده ام. (تاریخ بیهقی ص 98) ، علمای بی نظیر. (فرهنگ نظام از فرهنگ وصاف). ظاهراً منظور نسیج وحده است. رجوع به نسیج وحده شود
محمد بن حسن بن علی بن عثمان نواجی قاهری شافعی قاضی، ملقب به شمس الدین. فقیه و ادیب مصری است. به سال هجری قمری در قریۀ نواج قاهره تولد و به سال 859 هجری قمری وفات یافت. او راست: 1- حاشیۀ توضیح ابن هشام. 2- الحجه لسرقات ابن حجه. 3- حلبه الکمیت، در آداب و نوادر و خمریات. 4- خلع العذار فی وصف العذار. 5- صحایف الحسنات. 6- الطراز الموشی فی الانشاء، مجموعه ای از منشآت و مراسلات. 7- مراتع الغزلان فی وصف الحسان من الغلمان. 8- دیوان اشعار و جز آن. (از الاعلام زرکلی ج 6 ص 320) (ریحانه الادب ج 4 ص 328). و نیز رجوع به کشف الظنون و معجم المطبوعات ص 1872 و الضوء اللامع ج 7 ص 229 و الخطط التوفیقیه ج 17 ص 13 و حوادث الدهور ج 2 ص 365 و آداب اللغه ج 3 ص 137و لغه العرب ج 1 ص 129 و البدر الطالع ج 2 ص 156 شود
محمد بن حسن بن علی بن عثمان نواجی قاهری شافعی قاضی، ملقب به شمس الدین. فقیه و ادیب مصری است. به سال هجری قمری در قریۀ نواج قاهره تولد و به سال 859 هجری قمری وفات یافت. او راست: 1- حاشیۀ توضیح ابن هشام. 2- الحجه لسرقات ابن حجه. 3- حلبه الکمیت، در آداب و نوادر و خمریات. 4- خلع العذار فی وصف العذار. 5- صحایف الحسنات. 6- الطراز الموشی فی الانشاء، مجموعه ای از منشآت و مراسلات. 7- مراتع الغزلان فی وصف الحسان من الغلمان. 8- دیوان اشعار و جز آن. (از الاعلام زرکلی ج 6 ص 320) (ریحانه الادب ج 4 ص 328). و نیز رجوع به کشف الظنون و معجم المطبوعات ص 1872 و الضوء اللامع ج 7 ص 229 و الخطط التوفیقیه ج 17 ص 13 و حوادث الدهور ج 2 ص 365 و آداب اللغه ج 3 ص 137و لغه العرب ج 1 ص 129 و البدر الطالع ج 2 ص 156 شود
شاعره ای است از اهالی نسای خراسان. مؤلف مرآهالخیال نام او را سیدبیگم نوشته آرد: از اولاد سادات خراسانی است و تولدش در محروسۀ نسارود واقع شده ازاین جهت نسائی تخلص می کرد و شعرای عصر بر بلندی فکرش اقرار داشتند. در تذکرۀ صبح گلشن و قاموس الاعلام تنها تخلص او نوشته شده است و نامش مذکور نیست. و در فرهنگ سخنوران نام او فخرالنساء آمده است. از زندگی او و زمان او اطلاعی در دست نیست. این بیت او راست: عاشقی با قامت ابروکمندی کرده ایم با همه پستی تمنای بلندی کرده ایم. مه جمال تو و آفتاب هر دو یکی است خط عذار تو و مشک ناب هر دو یکی است. (از قاموس الاعلام ج 6). رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 516 ومرآهالخیال ص 338 و قاموس الاعلام ج 6 و فرهنگ سخنوران ص 600 شود
شاعره ای است از اهالی نسای خراسان. مؤلف مرآهالخیال نام او را سیدبیگم نوشته آرد: از اولاد سادات خراسانی است و تولدش در محروسۀ نسارود واقع شده ازاین جهت نسائی تخلص می کرد و شعرای عصر بر بلندی فکرش اقرار داشتند. در تذکرۀ صبح گلشن و قاموس الاعلام تنها تخلص او نوشته شده است و نامش مذکور نیست. و در فرهنگ سخنوران نام او فخرالنساء آمده است. از زندگی او و زمان او اطلاعی در دست نیست. این بیت او راست: عاشقی با قامت ابروکمندی کرده ایم با همه پستی تمنای بلندی کرده ایم. مه جمال تو و آفتاب هر دو یکی است خط عذار تو و مشک ناب هر دو یکی است. (از قاموس الاعلام ج 6). رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 516 ومرآهالخیال ص 338 و قاموس الاعلام ج 6 و فرهنگ سخنوران ص 600 شود